حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه وتوسل ویژهٔ شهادت امام هادی علیه السلام اجرا شده به نفس حاج میثم‌مطیعی

روضه وتوسل ویژهٔ شهادت امام هادی علیه السلام اجرا شده به نفس حاج میثم‌مطیعی

یا رب از زهر جفا ؛ سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم

جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکّل به سرم

 *متوکّل خیلی آقای ما را اذیت کرد..
 مسعودی در مُروج الذَهب نوشته: اومدن پیش متوکّل ملعون، گفتن امام هادی اسلحه جمع میکنه، میخواد خروج کنه. اتراک رو فرستاد در خانه امام هادی. اینا خیلی قسی القلب بودن، شبانه آمدن در خانه اش."فَهَجَموا دارَه لَیلَه" شبانه حمله کردن.. 
برات تازگی نداشت در خونهٔ مادرت هم شلوغ شد..
"فَلَم یَجِدوا فیها شئً " چیزی پیدا نکردن. حجره ها رو دونه دونه گشتن، دیدن آقا داخل اتاق نشسته، عبادت میکنه، قرآن میخونه.." فَحُمِلَ عَلی حالِه تِلکَ الی المُتَوَکِل " اجازه ندادن آماده بشه، عمامه بر سر بذاره.. همون جور آقای ما رو پای پیاده بردن..*

می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدّت غم ، مرگ عیان در نظرم

*آخه روایت نوشته: " وَ کانَ المُتَوَکِل جالِساً فی مَجلِسِ الشراب " نشسته بود شراب میخورد..*

خواست تا بر منِ مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم

*شراب تعارف کرد، گفت شراب بخور. آقافرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده.. گفت حالا که شراب نمیخوری برام شعر بخون. آقا فرمود: منو معذور بدار. گفت: نه، باید برای من شعر بخونی. من شراب میخورم تو شعر بخون. یه شعری خوند این ملعون شروع کرد ناله زدن، شروع کرد گریه کردن. دور و بری هاش همه گریه می‌کردند. بعد با احترام آقا رو روانه منزل کرد. عیشش مُنَقَّص شد.
"باتوا عَلَی قُلَلِ الاَجبالِ تَحرُسُهُم، غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَل "اینجا آقای ما اینطور شعر خوند مجلس شراب به هم خورد....

من یه مجلس شرابی می شناسم، که یه نفر قرآن میخوند، یکی دیگه شعر می خوند، این خیزران رو بلند کرده بود، هی صدا میزد: "لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا " ای کاش اجداد من که در بدر، بابای تو اونها رو کشت، بودند و می‌دیدند من چطور به لب و دندان تو میزنم، به من میگفتن یزید دست مریزاد. یه وقت خواهرش صدا زد: "مهلاً یا یزید" زینب سلام الله علیها نگاه کرد و گفت: مهلاً یا یزیدمُنتَحِياً عَلى‌ ثَنايا أبي عَبدِ اللَّهِ تَنكُتُها بِمِخصَرَتِكَ" داری با این چوب خیزران به لب و دندان برادر من میزنی! بعد یه سوال کرد گفت: " امِنَ العَدلِ یا ابن الطُّلَقاء تَخدیرُکَ حَرائِرُک اِماءک و سوقُک بَناتُ رسول الله سَبایا؟! "
آی نامرد آیا این عدالته زنهای خودت و کنیزکان خودت رو پشت پرده ها نگه داشتی، اما دختران پیغمبر این طور اسیر باشن وپرده حجابشون رو بدری؟