نمایش جزئیات
مدح خوانی و توسل به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سیدرضا نریمانی
ازل بود ابتدا بود و یکی بود و همان یک دم
خدا بود و خدا بود و نه ارض و نه سما بود و
نه حرف از ماسوی بود و فقط یک کبریا بود
و خدا تنهای تنها بود
زمانی نه مکانی نه کران و بیکرانی
نه زمین و آسمان و کهکشانی
نه نهانی نه عیانی نه نشان و بی نشانی
نه پیدا و نه پنهانی نه انسانی نه حیوانی
نه بارانی نه طوفانی ازل پنهان و نامعلوم
ابد که همچنان گُنگ است و نامفهوم
جهان یکریز ظلمت بود و وحشت بود
آری هر چه بود آن روز غربت بود
خدا نیّت نمود آغاز خلقت را
مهیّا کرد اسباب هدایت را
و نوری از دلِ نوری و نوری از پی نوری
وسانِ چهارده نور آفرید اول خدا شور آفرید
اول و عالم را به نور خویش روشن کرد و مقصد را معیّن کرد
بماند قصه ی خلقت بماند ماجرای سجده بر آدم
چه آمد بر بشر تا حضرتِ خاتم
بماند قصه ی نوح و خلیل و موسی و عیسی
بماند مکه و بَطحاء بماند لیلةُ الاَسری
شب معراج آن باران که حیّ عالیِ اعلی
مطابق با حدیثِ قدسی لولاک برای خلقتِ افلاک
از اول یک هدف دارد چه دُرّی در صدف دارد
به خلقت یک علی دارد که بر عالم شرف دارد
خدا هم بارگاهی در نجف دارد
علی از ابتدا بوده خدا بوده نه اما ناخدا بوده
بزرگِ ماسِوی بوده قَدَر بوده قضا بوده
نه از ایزد جدا بوده نه با ایزد دو تا بوده
دَمِ قالوا بلی بوده و آدم آشنا بوده
کنارِ نوح در کشتی علی خود رهنما بوده
علی نور هدی بوده در آتش با خلیلُ الله
مشغول دعا بوده
علی بوده اگر اعجاز موسي در عصا بوده
علی گفته اگر عیسی نفس هایش شِفا بوده
علی با مصطفی بوده شبِ مبعث علی هم
گوشه ی غار حرا بوده..
علی حِصن حصین است و
علی یعسوبِ دین است و
علی نورِ مبین است و
امیرالمؤمنین است و
امام المتقین است و
علی میزان علی قرآن
علی فُرقان علی ایمان
علی جان و علی جانان
علی روح و علی ریحان
علی لؤلؤ علی مرجان
چه میگویم منِ شاعر زبان در مدح او قاصر
علی اول علی آخِر علی باطن علی ظاهر
علی قادر علی قاهر علی صابر علی شاکر
علی ناصر محبِّ مرتضی مؤمن بد اندیشِ علی کافِر
به یک شب در چهل منزل علی حاضر علی ناظر
زمین با او سرسبز و زمینِ بی علی بایر
به هر شکل و به هر قالب به هر سمتی به هر جانب
اگر تاجر اگر کاسب اگر مغلوب اگر غالب
بگو با حاضر و غائب شده بر انس و جان واجب
اطاعت از علی بن ابیطالب
علی با ما از اقیانوس میگوید
شب تاریک از فانوس میگوید
اگر زشتیم از طاووس میگوید
علی از قلب های صادق و مأنوس میگوید
علی از ظلم از بیدادِ دقیانوس میگوید
علی از غیرت از عفّت علی از ارزش ناموس میگوید
سلونی گفته و ملموس میگوید
چرا با افسوس میگوید
سند دارم علی از حکمتِ فریادهای
زخمیِ ناقوس میگوید
سبحان الله حقاً حقّا، اِنّ المولا صمد یبقی
یحلُ مُحَنّا رِفقاً رِفقا، حقاً حقا صِدقاً صِدقا
یا مَولانا لاتُهلِکنا و تَدارَکنا واستَخدِمنا
قد جَرَّعنا عفوَک عَنّا اِنّ الدنیا قد غرَّتنا
*امیرالمؤمنین با یکی از اصحاب رد میشد، عمار بوده کِس دیگه بوده نمیدونم روایات مختلفه. از یه شهری رد میشدن، دید صدایی داره میاد، به عمّار فرمود: عمّار! میدونی این صدا صدای ناقوس این کلیسا چی داره میگه؟ گفت آقا من سواد ندارم به قول خودمون، بلد نیستم شما بفرمایید، آقا فرمود: گوش بده ببین با ضربی که این ناقوس داره میزنه، داره مناجات میکنه،"سبحان الله حقاً حقّا، اِنّ المولا صمد یبقی یحلُ مُحَنّا رِفقاً رِفقا، حقاً حقا صِدقاً صِدقا یا مَولانا لاتُهلِکنا و تَدارَکنا واستَخدِمناقد جَرَّعنا عفوَک عَنّا اِنّ الدنیا قد غرَّتنا......" امیرالمؤمنین همه رو گفت تموم شد،عمّار همینجور حیرت زده مات مانده بود. یه روزی گذرش افتاد به همون کلیسا، عمّار یا هر کدوم از این صحابه که بودن، از یارای امیرالمؤمنین که بودن، رفت درِ این کلیسا رو زد راهبِ اومد بیرون گفت: این ناقوسی که میزنی میدونی صداش چیه؟ چی میگه، نمیدونم، شروع کرد اینو خوندن، راهب مسیحی افتاد به پای عمّار، گفت: از هارون شنیده بودم، آخرین پیغمبر خدا یه وصی داره، ناقوسو براتون ترجمه میکنه. میگه این ناقوس داره چی میگه به خدا، مسلمون شد، امشب بیا ما رو هم آدم کن آقاجان، یا امیرالمؤمنین..*