حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سید رضا نریمانی

چرا به یاد لب تشنه ات نمیمیرم
مرا ببخش عزیزم، که آب می نوشم

*هر کسی دلش توی یه روضه رفت دیگه، انشاءالله همونم دستت رو بگیره، یکی میگه رباب  یکی میگه بی بی زینب، هر کسی یه جایی دلش رفت دیگه...*

*پیراهنِ حسینش رو تو بغل گرفته..
 گفت :داداش!..*

 چرا به یاد لب تشنه ات نمیمیرم
مرا ببخش عزیزم ،که آب مینوشم

مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت 
مصیبت پسر تو، نشد فراموشم

*هنوز یادم نرفته وقتی صدام زدی، خواهرم بچه ام رو بیار، کدومو؟علی اصغر،علی اصغر که خیلی کوچیکه دادش،بیارش،هنوز یادم نرفته چطوری بچه رو سردست گرفتی داشتی حرف میزدی با لشکر...«آه خیلی بدِها مثلا داری حرف میزنی تو کلامت میپرن..» چند جا تو کلام ابی عبدالله پریدند... اول جا اونجایی بود که ابی عبدالله علی اصغر رو سر دست گرفت داره حرف میزنا حرمله پرید تو کلام حسین یه جا دیگه هم داره حرف میزنه "یا غیاث المستغیثین" سنان نیزه رو برداشت....

«آی حسین حسین حسین ...»

میانِ روضه ی بزم یزید فریادم 
به یادِ شامِ غریبان اگر که خاموشم

عزیزِ فاطمه خیلی برای من سخت است
 تو پاره پیروهنی، من لباس میپوشم

غزل نوشته ام از غم قصیده می‌خوانم 
به جای واژهٔ غم را کشیده می‌خوانم

از آنکه عفّت زهرا، شجاعت حیدر
درون او به تبلور رسیده می‌خوانم

به تیغِ تیزِ زبان، زنده کرده مکتب را
از آن معلمِ مکتب ندیده می‌خوانم

آب ز قامتی که الف بود و دال شد از داغ
ز کوهِ صبر که از غم، خمیده می‌خوانم

از آن عقیله که کتابت کربلا حتی
کسی شکستن او را ندیده می‌خوانم

ز بوسه ای که به زیرِ گلو نشست از آن
امانتی که به سائل رسیده می‌خوانم

از آنکه شاهدِ عینی ماجرا بوده
همانکه بر روی تل شد شهیده، می‌خوانم

آخ نفس نفس زده زینب رسیده تا گودال
از این به بعد بریده بریده می‌خوانم

ح جابجا شده حا و سین و یا و نون
میان جزر و مد تیغ های تشنه ی خون

خروش موج بلا رهسپارِ ساحل شد
میان عاشق و معشوق شمر حائل شد

برای پستی دنیا بس است تا محشر
همین که با پسرِ سعد او مقابل شد 

* آخه بی بی  اومد بالای تل صدا زد آی پسرسعد! "اما فیکم مسلم" بین همه ی جمعیت یه مسلمون پیدا نمیشه ....*

جدال خنجر کندی و حنجر خشکی
گریز حضرت ارباب در مقاتل شد

شنیده بوده علی در رکوع بخشیده
میان سجده رسید و برید و سائل شد

کتاب خاطره هایش ورق ورق میشد
دمی که وارد گودال بعد قاتل شد

ببین که بر سرِ پیکر رسیده که حتی
برای زینبِ کبری شناخت مشکل شد

*هرچی نگاه به این بدن میکرد نمی شناخت هی صدازد: "أَأنت اخی؟!" ماها نمیفهمیم این حرفها ینی چی.. مگه میشه یه خواهر برادرش رو نشناسه ؟بالاخره از لباس، از سر، از بدن تشخیص میدن. اما همچین که رسید تو گودال دید بدن زیرو رو شده. نه سری، نه یه تیکه لباسی، همه رو بردن همه رو غارت کردن دست بریده سر بریده ارباً اربا...* ای حسین...

نبود و عقده ی سالم برای بوسه زدن
دوباره اولِ حبلِ الورید نازل شد

کسی هنوز نفهمیده عمق فاجعه را
چگونه زینب کبری سوار محمل شد

آنقدر زیز نعل ها پا خورد
مثلِ پیراهن تنش تاخورد 

روزه اش را سنان شکست آخر 
نیزه ای را  به جای خرما خورد

تشنه بود آب خواست
اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد