حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

توسل ومناجات با خدا ویژه ماه مبارک رمضان اجرا شده شب هشتم رمضان ۱۴۰۲به نفسِ استادحاج منصور ارضی

توسل ومناجات با خدا ویژه ماه مبارک رمضان اجرا شده  شب هشتم رمضان ۱۴۰۲به نفسِ استادحاج منصور ارضی

"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل 
فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ.. لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.. أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَیُّ الْقَیُّومُ، الرَّحْمنُ الرَّحیمُ، بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ، مِنْ جِمیعِ ظُلْمی وَ جُرْمی و إِسْرافی عَلی نَفْسی وَ أَتُوبُ إِلَیْه...اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى كُلِّ عامٍ وَ اغْفِرْ لى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ.الهی العفو...."

اینقدر این دست خالی را پر از گوهر مکن
خاک این در کیمیای ماست آن را زر مکن

برکتت را از زمینِ اهل آبادی مگیر
نهر دنیا را پراز آبی بجز کوثر مکن

تا سحر در وا مکن من هم به در سر میزنم
حالِ این دیوانه ی آشفته را بهتر مکن

از همه جا بیخبر دیدم که دعوت بوده ام
پس دگر من را اسیر این در و آن در مکن

کیف کردی آمدم فوراً بغل کردی مرا
بنده ی رسوای خود را طرد تا آخر مکن

آبرو دار، آبروریزی عبدت را بخر
صحبت پرونده ام را پیشِ پیغمبر مکن

*موسی عرض کرد: خدایا این بنده ای که گنهکار و مانع باران بود و بعد باران
 اومد. گفتی توبه کرده میشه بمن نشونش بدی؟ خطاب رسید موسی! اون وقتی که گنهکار بود من نشونت ندادم حالا که اومده درخونه ی من آبروشو ببرم!!*

من به زهرا قول دادم زود آدم میشوم
طفل بازیگوش را شرمنده ی مادر نکن

سهمِ انگور مرا هم از ضریح او بده
سیرمانی مرا بشنو ولی باور نکن

چشم خیسم را برای تو فقط رو میکنم
چشم من را نزد شخصی جز حسینت تر مکن

ای نسیمی که سحرگاهان در عالم میوزی
جز نسیم کربلا را قسمتِ نوکر نکن

من فقط زانو زدم پایین پاهای حسین
پس مرا محتاج جز شهزاده اش اکبر مکن

با سرِ زانو حسین آمد در آغوشِ علی
گفت: ناله هر چه کردی پیش من دیگر مکن

در عبا میچینمت میریزی از اطرافِ آن
انقدر من را اسیر قوم غارتگر مکن

عمه ات گیسو پریشان میکند پاشو علی
فکر او کن فکر من را پیش این لشکر نکن