نمایش جزئیات

روضه وتوسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده شب هشتم رمضان ۱۴۰۱به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

روضه وتوسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده  شب هشتم رمضان ۱۴۰۱به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

وقتی از مجلس اون ملعون بیرون آمدگفت اباصلت میرم داخل برگشتم دیدی عبامو رو سرم کشیدم به من کاری نداشته باش..اباصلت میگه ساعتی منتظر نشستم دیدم در باز شد آقا از در بیرون اومدن. دیدم علی ابن موسی الرضا عبارو رو‌سر کشیده با آقا کاری نداشتم ...تو‌کوچه راه می رفت اما نامتعادل بود..گاهی مینشست ،گاهی وایمیستاد..آقا رسید در خونه در و باز کردم رفت داخل..وقتی داخل شد صدا زد ابا صلت دررارو ببند.من در هارو بستم دیدم با همون حالش حصیر داخل خونه رو داره جمع می کنه..آقا چیکار می کنید؟ ابا صلت دارم‌ جان میدم..لحظه جان دادنمه..گفتم: آقا اینجور اذیت میشید...فرمود: میخوام‌ مثل جدم‌ جای خشک و روی خاک‌ جان بدم‌..

میگه آقا حالش منقلب بود سرم رو بذگردوندم دیدم یه آقا زاده ای وارد حجره شد رفتم‌جلو‌گفتم آقا شما کی هستید؟ فرمود: من جوادالائمه ام.. آقا اینجا چیکار می کنید؟ در ها رو بسته بودم چطور وارد شدید؟ به من نگاه کرد فرمود:اباصلت ایمانت رو‌کامل کن. اون خدایی که به یک چشم برهم زدنی من رو از مدینه آورده اینجا درها رو هم‌ خودش باز می کنه.دیدم آقا چشماش و باز کرد.آقا زاده اومد زانو زد  سر بابا رو به دامن گرفت. جواد الائمه دست به محاسن بابا می کشه..امام رضا با زحمت دستش رو بالا میاره دست رو صورتش می کشه..عزیزم! 

"لا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ" سرپدر رو زانوی پسره..نه کسی هست بخنده.. نه کسی هست هو‌ کنه..

ابی عبدالله با زحمت سر علی رو به دامن گرفت..*

گمان مدار که گفتم برو،دل از تو بریدن 
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم 

محاسنم به کف دست بود و اشک به چشم 
گهی به خاک فتادم، گهی ز جای پریدم 

دو چشم خود بگشا و سوال کن که بگویم 
زخیمه تا سر جسم تو من چگونه رسیدم 

 نه تیغ شمر مرا میکشد نه نیزه ی خولی 
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم