حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

توسل و مراسم قرآن بر سر گرفتن ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده #شب_نوزدهم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج محمد رضا بذری

توسل و مراسم قرآن بر سر گرفتن ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده  #شب_نوزدهم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج محمد رضا بذری

قرآن هارو مقابل صورت باز کنید...

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ 
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ. 
 
 *همین جور که نگاهت به خطوطِ نورانیِ قرآنِ، حاجتت رو بخواه، صدر حاجتِ همه ی ماها فرجِ امام زمان باشه، این شب ها برای ظهور امام زمان زیاد باید دعا کرد، ان شاء الله امسال ظهور آقامون رقم بخوره، برا سلامتی رهبرمون، برا مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم هم دعا کنید، حالا قرآن هارو روی سر بگیرید، با من زمزمه کنید: 
 
"اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ" 
 
صدای همه بلند شه، پیر و جوان، زن و مرد، همه با من زمزمه کنند: 
 
"ده مرتبه: بِکَ یا الله..." 
 
"ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ..." 
 
"ده مرتبه: بِعلیٍّ..." 
 
به نام آقامون علی رسیدیم، وقت گریه است، وقت ناله است، امشب شبِ ضربت خوردنِ علی بن ابی طالبِ، برا مولامون آماده ای ناله بزنی؟ بسم الله...* 
 
خیره به آسمان شده این دیده ی ترم 
مظلومِ بی قرینه ی تاریخ حیدرم 
 
یک روز آب خوش به گلویم نرفته ست 
از ابتدا غریب مرا زاد مادرم 
 
امشب فقط به فاطمه ام فکر میکنم 
آغوش باز کرده در این شام آخرم 
 
افطارِ تلخِ من به نمک باز میشود 
خرما چرا گذاشته زینب برابرم 
 
ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده 
راحت شدید از من و فریاد منبرم 
 
وقت اذان شده است مهیای رفتنم 
شمشیرتان کجاست بکوبید بر سرم 
 
الله اکبر! اَشهَدِ حیدر بلند شد 
یارب گواه باش که پُر گشته ساغرم 
 
فزت و ربّ کعبه! سرم غرق خون شده  
این را برای فاطمه سوغات میبرم 
 
من را رها کنید خودم راه میروم 
حالا که ایستاده دَمِ خانه دخترم 
 
*تا نزدیکای منزل رسیدن، فرمود: رهام کنید، بقیه ی راه رو خودم میرم، گفتن: آقاجان! نمیشه، این ضربه ای که به سر شما خورده، خیلی سنگین بوده، مگه میشه بقیه ی راه رو خودتون برید؟ فرمود: زینبم دَمِ در ایستاده، دوست ندارم دخترم منو اینطور ببینه...* 
 
زینب بمان به خانه که خانه ست جای تو.. 
این کوچه نیست جای تو ای بانوی حرم 
 
از کوچه رد شدن به تو یکروز میرسد 
از حال و روزِ کوفه ی آنروز مضطرم 
 
فریاد میزنند ببینید اسیر را 
فریاد میزنی که خدا وای معجرم 
 
فریاد میزنند که خیراتشان دهید 
فریاد میزنی که زنسل پیمبرم 
 
فریاد میزنند که زینب حسین کو؟ 
فریاد میزنی که به نیزه است دلبرم 
 
#شاعر سید پوریا هاشمی 
 
*مولا فرمود: "اَلدَّهْرُ اَنْزَلَنِی ثُمَّ اَنْزَلَنِی، ثم اَنْزَلَنِی حَتَّى یُقال معاویة وَ عَلى!" روزگار علی رو پایین آوُرد، تا اونجا که اسمِ من رو کنارِ اسمِ معاویه بردن... 
شب نوزدهمِ، میخوام بگم: مولاجان! اسم شما رو با اسم معاویه بردن فرمودید: روزگار علی رو پایین آوُرد... اما آقا جان! یه تیکه مقتل بخونم، اما یه روزی هم رسید" وَ سُبِيَ اَهلُكَ كَالعَبِيدِ وَ صُفِدُوا بِالحَديِدِ" با غل و زنجیر اهل و عیالِ ابی عبدالله رو به هم بسته بودن"يُطافُ بِهِم فِي الاَسواقِ" اینا رو تو بازارهای شام و کوفه می گردوندن...*

*ده مرتبه: بِفاطِمَةَ...* 
 
یا فاطمه! 
هوامو داشته باش تو این شبا 
ز بندِ معصیت بشم رها 

یا فاطمه! 
سفارشم رو کن به بچه هات 
بشم فدای تو، تو روضه هات 

یا فاطمه! 
شب قدر ازت میخوام 
بذاری که نوکرت باشم 
تا عُمر دارم بی بی! 
منم غلامِ حیدرت باشم 

*حالا یه بند روضه هم بخونم:...*
 
تو کوچه ها
تو صورتِ تو بی هوا زدن 
جلو نگاه بچه ها زدن 

تو کوچه ها
تو رو جلو چشِ حسن زدن 
با التماس میگفت: نزن! ولی زدن 

بمیرم پَرت شکست 
دلِ خونِ دخترت شکست 
اونقده تو رو زدن 
تا غرورِ شوهرت شکست 
 
"ده مرتبه: بِالحَسَنِ...* 
 
یارب نصیب هیچ غریبی دگر نکن 
داغی که گیسوانِ حسن را سفید کرد 
 
"ده مرتبه: بِالحُسَینِ..." 
 
افطارها به کام دلم زهر می شود 
اربابِ ما گرسنه و تشنه شهید شد 
 
*امشب شبِ قدرِ، تقدیر مینویسن، بگو: خدایا! امشب برا من گریه ی زیاد بر حسین بنویس، من مثل امامِ زمانم هر روز برا اربابم گریه کنم...* 
 
من زینب صبور تو بودم ولی حسین 
هنگام قتلِ صبرِ تو صبرم تمام شد 
 
 ای احترام واجبِ زینب دَمِ غروب  
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد 
 
دیدم که جای آب لبت نیزه می خورد 
 از آن به بعد آب به لبها حرام شد 
 
"ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین..." 
 
"ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ..." 
 
دندانِ مبارک امام باقر افتاد، این دندان رو دور ننداخت، توی یه دستمالی گذاشت داد دست امام صادق، فرمود: پسرم! اجزای بدن امام باید با امام دفن بشه، اگه از دنیا رفتم، این دندانی که از دهانم افتاده رو باید با من دفن کنی...  اما کربلا چی شد؟ سر ابی عبدالله بالای نیزه، بدنش روی خاکِ کربلا...* 

"ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ..."