نمایش جزئیات

روضه و توسل به امیرالمومنین علیه السلام اجرا شده شب بیست ویکم رمضان به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

روضه و توسل به امیرالمومنین علیه السلام اجرا شده شب بیست ویکم  رمضان به نفسِ حاج‌مهدی رسولی

اماندی گتمه دایان  بابا گتمه
گئجه وقتی باغریقان بابا گتمه

بابا  نظر  ایله  بیر من  زاره
آخور دالونجا  سیرشکی مضاعف

دایان  بیرده  باشیوه  دولانوم من
آنام تک گیتمه گئجیله مزاره

دایان  اورک داغلیم  بابا جان گت
دویونجان بیر آغلیم بابا جان گت

اجازه ویر باشیوین یاراسین من
آچوم بیرده باغلیوم  بابا جان گت

سنه بو چرخین نه اولدی وفاسی
جفا ایله چوخ اولوبدی بلاسی

 سنی ایاخ دان سالانمادی اما
ایاقدان سالدی ثقیفه جفاسی

همان گونده عمریوین گلی صولدی
یانیخلی قلبون ملالیله دولدی

او گونکه گوردون آنامی  یارالی
سنه نه اولدی بابا او گون اولدی

*اسما ءمیگه دیدم هی مولا ازهوش میره به هوش میاد یه بار که به هوش اومد و چشماشو باز کرد صدا زد.. "مرحبا اهلاً وسهلاً.."صدا زدم آقا جان چه خبره؟کی اومده ؟صدا زد.. "هذا رسول الله، هذا عمی هذا اخی جعفر.." دونه دونه صدا زد یهو دیدم با گوشه چشماش داره نگاه میکنه یه نگاه به بچه ها کرد یه نگاه به در کرد صدا زد .."و هذه فاطمه.."* 

اومدی ! علی قوربون راهی که اومدی..
اومدی! سی ساله که دق کردم 

*بیا ببین پهلوونت چطور زمین خورده..فاطمه!یادته که از جنگ برمیگشتم پشت در وایمیستادی ..در و باز کردنی می گفتی:پسر عمو زخمی شدی ..پسر عمو بشین زخمات و ببندم..دونه دونه زخمام رو میبستی..فاطمه! زینب چیکار کرد نتونست زخما رو ببنده ..گفت: زهرا !میای بیا قربان قدمات..فاطمه خوشحالم تو اومدی ..اما الانم خجالت می کشم ..از چی خجالت میکشی؟ میگفت: فاطمه! ناموسمو جلو در زدن به کی بگم؟! زهرا من خجالت میکشم اما تو این خونه یه بچه دارم من سفارشارو‌ کردم..اون بچه امم مثل من شرمنده جان میده..کی..؟ 
دیدن ابی عبدالله رو صورت افتاده هی میگه سکینه میاد من رو برگردونید..اباالفضل..*

عرق شرم به چشمش زجبین می افتاد 
اولین مرتبه اش بود زمین می افتاد
 
حیدر از کوفه رهسپاره 
اگه اشک زینب بذاره