حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مناجات و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج میثم مطیعی

مناجات و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده  شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان به نفسِ حاج میثم مطیعی

اومدم نگو چجوری روم میشه
اشکای رو گونه آبروم میشه

خدایا خودت یه کاری کن برام
دیگه امشب همه چی تموم میشه

وای اگه بخوای حساب کتاب کنی
حق میدم که بنده اتو عذاب کنی

ولی انقده تو خوبی نمیخوای
من و پیش بنده هات خراب کنی

*اگه قیامت جلو‌ دشمنای امام‌حسین وحضرت زهرا بی آبرو بشم چیکار کنم؟... اگه من و با دست نشون بدن بگن این همونیه که یه عمری خودش رو عاشق بچه های پیغمبر نشون میداد.. اینم‌ که الان بین‌ ماست..معلومه فقط شعار داده، واقعی نبوده..* 

شرم و دیدی به روی سیاه من
این دل شکسته شد گواه من

خودِ تو تقدیرم و رقم بزن
من نمیدونم چیه صلاح من

*خدایا! بنده های خوبت هر چی ازت میخوان، همون رو به ما بده"اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصون"

بهار دل خزون و برسون
مهربونِ مهربون و برسون

*صدر حوائج ما ظهور امام زمانِ، امام زمانِ مارو برسون... خیلی بده ما ازش اینقدر دوریم...*

خدا از ظلم و ستم خسته شدیم
دیگه امسال آقامون و برسون

* به حق امیرالمؤمنین و حضرت زهرا که می اومدن در خونه ی انصار و مهاجر رو میزدن، آی مردم! مگه غدیر یادتون رفت؟ مگه شما به پیغمبر قول ندادید؟ به علی میگفتن: علی! دیر اومدی ما دیگه بیعت کردیم، فقط چهل و چهار نفر جواب مثبت بهش دادن، فرمود: همه سلاح بردارید، موهای سرتون رو کوتاه کنید، اما فردا فقط چهار نفر اومدن، سلمان و ابوذر و مقداد و یه نفر دیگه اومدن، چون تنها بود ریسمان به گردنش انداختن، چون بی کس بود قنفذ غلاف به بازوی همسرش زد...
یاصاحب الزمان! در خونهٔ مادرت شلوغ شد... صدا زد هیزم بیارید، میخوام خونه رو بسوزونم، اهل خونه رو هم آتیش بزنم، گفتن: توی این خونه فاطمه است! گفت: زهرا هم باشه آتیش میزنم، چنان با لگد به در زد،زهرا با صورت روی زمین افتاد، در روی زهرا افتاد، فشار در و دیوار باعث شد بچه اش سِقط شد، بعد با غلاف شمشیر پشت در زهرا رو میزد، دلش راضی نشد، بعد پشت سر هم سیلی به صورت زهرا زد، گوشواره ی زهرا شکست روی زمین افتاد...*

من و راه ندی محاله اومدم
آخه با گریه و ناله اومدم

گفتی سومین شب قدره توئه
دیدی من هم با سه ساله اومدم

دست به پهلو مثل زهرا میگیره
دائماً بهونه بابا میگیره

شب قدرش بابا اومد خرابه
با سر بریده احیا میگیره

*بخاطر رقیه منو ببخش، من به این سه ساله اعتماد دارم، دستاش کوچیکه، ولی گره های بزرگ رو باز میکنه...*

دل من برا تو تنگه بابا جون
راستی خونمون قشنگه بابا جون

همه زخمایی که داری میبینی
جای سیلی جای سنگه بابا جون

پیش من بمون شب آخریه
آستینِ پاره برام روسریه

موهای من و که داری میبینی
موهای تو چرا خاکستریه

همه جای پیکرم کبودیه
میدونم که رفتنم به زودیه

یه سوال دارم تو از عمو بپرس
جای ما محله ی یهودیه؟

از کبودی به تنم نشون زده
اون که دخترت رو بی امون زده

آخه تو قاری قران منی
کی به لبهای تو خیزرون زده

شاعر: محمد رسولی