نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژهٔ هشت شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل ویژهٔ هشت شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ استاد حاج منصور ارضی

ای زمین و آسمانت، غرق ماتم ای بقیع
غصه‌ی تخریب تو شد، روضه‌ی غم ای بقیع

داغ‌دار روضه‌ی تو، قلب خاتم ای بقیع
سوگواران تو زهرا و علی هم، ای بقیع

ای بهشت آرزو، ای قبله‌ی ویران شده
بانیِ حفظ حریمت، ملت ایران شده

نوکران، آماده‌ی احداث بنیان حرم
تا بسازیم از بقیع، صحن و شبستان حرم

کاروان آید شود یک هفته مهمان حرم
جانِ هرچه عاشقِ زهراست، قربان حرم

گنبد و گلدسته می‌سازیم در ویرانه‌ات
در بَرِ ام‌البنین سازیم، سقا خانه‌ات

چون شبستان و حرم تکمیل شد پرچم به کف
راهپیمایی به پا سازیم، با شور و شعف

کاروان عشق را، راهی کنیم از هر طرف
از خراسان کربلا قم سامره تهران نجف

دشمن پست تو کی از ما بگیرد عشق را
هرچه را از ما گرفت، از دل نگیرد عشق را

آری این آب و گِل ما را، حسین آمیخته
طرح دین‌داریِ ما را، دست زینب ریخته
قلب ما، زیر قدم‌های علی آویخته

پشت در، گودال، محراب، آستان بندگیست
روضه‌های کربلای یار سبک زندگیست

در ته گودال آری، نیزه بر دل‌ها زدند
کعب نی بر جان ما و زینب کبری زدند

در دل محراب ضربت، اشقیا بر ما زدند
ضربه‌ی سیلی به ما و صورت زهرا زدند

صاحب ما رشته‌ی تقدیر را خواهد گرفت
انتقامِ آیه‌ی تطهیر را، خواهد گرفت

در کف خود قبضه‌ی شمشیر را خواهد گرفت
از گلوی گُل، سه شعبه تیر را، خواهد گرفت

حرمت آل عبا را می‌‌رساند او به هم
پیکر و رأس جدا را می‌رساند او به هم

بلند مرتبه شاهی، به زحمت افتاده
برای جرعه‌ی آبی، به منت افتاده

برای کشتن طفل صغیرِ شش ماهه
به قصد جایزه دشمن، به سرعت افتاده

نجات اهل دو عالم به دست اصغر اوست
به نام طفل ربابش، شفاعت افتاده

بلند مرتبه شاهی، به دفنِ شهزاده
میان خیمه و میدان، به حیرت افتاده

*هی دیدین میره سمت خیمه، میره سمت میدان..یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیمه ها با غلاف شروع کرد قبری رو‌کندن...*

بلند مرتبه شاهی، به مشکل افتاده
که گیر قهقه‌های ارازل افتاده

رباب اگر که ببیند، حسین می‌میرد
چنین که گردن شش ماهه، مایل افتاده

کمی به زیر عبا باز بود پلک علی
رسید خیمه پدر، دید کامل افتاده

لباس و ملحفه، بالشِ بچه، گهواره
چقدر بین بیابان، وسایل افتاده

به جای بستن قنداق، کارِ دست رباب
پس از علی، به طناب و سلاسل افتاده

بزرگ شد پسرم، مرد شد ببین زینب
ز نیزه سایه‌ی اصغر، به محمل افتاده