نمایش جزئیات

روضه وتوسل ویژهٔ شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی

روضه وتوسل ویژهٔ شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی

هم يکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها
هم آشناي بي کسي اهل دردها

هنگام رزم و حادثه مردي دلير بود
خورشيد آسماني و روشن ضمير بود

شب هاي مکه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش

او صاحب تمام صفات حميده بود
دل را به نور حضرت حق پروريده بود

الگوي اهل سرّ و يقين بود طاعتش
يعني زبانزد همه مي شد عبادتش

در آسمان مکه ی دلها ستاره بود
بر قلبه اي خسته اميدي دوباره بود

*جناب حمزه طبق عادت رفته بود شکار ابوجهل فرصت رو مغتنم شمرد به پیامبر ناسزا گفت. وقتی جناب حمزه برگشت یکی از زنهای مکه آمد گفت نبودی ابوجهل  به برادر زاده ات فحش داد.رفت مسجدالحرام بالاسر این ملعون وایستاد. کمانش رو‌ چنان  بر سر این ملعون زد که کمان شکست. التماس کرد، لباس حمزه رو‌گرفت گفت: تو رو‌خدامن اشتباه کردم ... فرمود: من بر دین برادر زاده ام..یکبار دیگه اگه جرأت داری این کار و بکن.. *

* آمدن شکمبه شتر برداشتن سر پیغمبر ریختن. پیغمبر خیلی ناراحت شد..آمد خدمت ابوطالب فرمود:عمو!حَسب من در بین شما چگونه است ..ابوطالب حرفی نزد به حمزه اشاره کرد بلند شو برادر! رفتن داخل مسجدالحرام گفت برید اون شکمبه ی شتر رو بیارید.همه اشون رو نشوند به حمزه فرمود:دونه دونه سر وصورت اینا رو‌ چرب کن. حمزه مقابل اینها ایستاده بود دونه دونه سیبلای اینارو  با شکمبه ی شتر چرب می کرد. بعد ابوطالب عرضه داشت..ای رسول خدا حَسب تو بین‌ ما اینجوریه..تا زمانی که جناب حمزه زنده بود پشت پیغمبراکرم به حمایت اون گرم بود. و وقتی هم ایمان آورد در منابع تاریخی هست خدا اسلام‌ و مومنین رو به او عزّت داد. تطمیع ها و پیشنهادهای به تو زن‌ خوب میدیم‌ مال میدیم بعد اسلام آوردن حمزه است..و وقتی به شهادت رسید پیغمبر یک‌ حامی بزرگ رو از دست داد..وگریه می کرد در منابع تاریخی اهل سنت هم هست هیچ وقت مثل اون روز پیغمبر را گریان ندیدیم..پیغمبر چنان شدید برای جناب حمزه گریه می کرد..خیلی براش سخت گذشت...*

بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ريخت
از آسمان و خاک زمين خونِ تازه ريخت

حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد
کم کم براي حمله ی‌ دشمن مجال شد

آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند
تا نيزه اي به سينه ی آن نازنين زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشيد چشمهاي رئوفش به خون نشست

لبريز زخم بود و جراحت دل نبي
از دست رفته بود همه حاصل نبي

ميدان خروش ناله ی‌ وا غربتا گرفت
عالم براي غربت حمزه عزا گرفت

جانم فداي پيکر پاک و مطهرش
جانم فداي زخم فراوان پيکرش

اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغي عظيم بر دل عالم نشانده بود

خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد
آهي ز داغ لاله ی پرپر کشيد و بعد

پيمانه هاي صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

آري دلم گرفته ز اندوه ديگري
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهري

زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد
از خيمه تا حوالي گودال مي دويد

ناگاه ديد در دل گودال قتلگاه
درخون تپيده پيکر سردار بي سپاه

پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول
رو کرد بر مدينه که يا أيها الرسول

اين کشته ی‌ فتاده به هامون حسين توست
اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست

شاعر: يوسف رحيمی