نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی تدینی
"لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ.حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر..يا اَبا عَبْدِ اللّهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الصّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.."
*فدای امام مظلومم بشم اون آقایی که روضه اش هم یادآور مدینه است هم یادآور کربلاست...*
می سوخت بین شعله ها بال و پرِ تو
آتش شده شرمنده از موی سرِ تو
*دوباره مدینه ،دوباره آتش زدنِ درِخونه ی اهل بیت..حضرت بین آتش راه می رفت
می فرمود: منو بشناسید که درخونه امو آتیش زدن من فرزندی از تبار آسمانیانم
من فرزندابراهیم خلیل الله ام....عین مدینه شد هم درو آتیش زدند..بعدش چه کردند..*
درکوچه های خلوتِ شهرِ مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
دست علی را باز بستند این جماعت
آقا دوباره اشک های مادرِ تو
*لابددوباره حضرت زهرا داره می بینه دستِ عزیزش رو بستند ناله میزنه. شماهم بامادر سادات ناله بزنید..ای امان ای امان..*
تنها برای مرگ ما این غصه کافیست
آن شب نبود عمامه ای بر سر تو
*پیرمرد محترمه.. نوشتند امام صادق علیه السلام چهار هزار شاگرد داشته.. این همه عزت. خدایا چه کردندبا امام غریبمون. فرمود یه کم صبر کنید لااقل لباس مناسب بپوشم منو می خواهید از خونم ببرید. گفت: نه نمیشه گفتند در هر حالی بود بیاریدش... مامور منصور میگه..امام سربرهنه و پابرهنه با یه پیروهن داشتند می بردند. آقا تو شرایطی بودن که عمر مبارکشون از هفتاد سال گذشته بود...*
پای برهنه پشت یه مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میانِ پیکر تو
مأمور میگه: همچین که یه مقدار راه رفتیم دیدم آقا ضعف کرده دیگه نمی تونه.. آخه اونا سواره بودن حضرت رو دست بسته دنبال مرکب می کشیدند...
دیدند خیلی داغدار کربلایی
روضه به پاشد پیش چشمان ترِ تو
*آقاجان شما رو دستِ بسته دنبال مرکب کشان کشان بردند. یادم اومد اون روزی که مخدرات حرم آل الله رو یکی یکی به طناب بستند..اینجا شما ضعف کردین از توان مبارکتون کم شد. مامور منصور رحم کرد یه کم نگه داشت خستگی اتون دربیاد..ولی اونجا اگه یکی از مخدرات یکی از نازدانه ها که به طناب بسته شده زمین می خورد انقدربا تازیانه می زدند..انقدر باکعب نی می زدند... ای امان ای امان ای امان ....آقاجان! یه پیرمرد باهمه ی احترام اگه زمین بخوره سخت تره یا یه دخترسه ساله؟ تا سر بابا رو دید شروع کرد درد دل کردن با بابا ....*
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما توجدا بودی
دنبالم دوید بابا بابا بابا
موهامو کشید بابا بابا بابا
شامیا بدّن بابا بابا بابا
هی منو زدن بابا بابا بابا