نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌محمد رضا بذری

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌محمد رضا بذری

"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم...لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ. حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر..أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا إِلـهَ إِلاّ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ، هُو الرَّحْمنُ الرَّحیمُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي"

به گریه‌های یتیمانه‌ی گدایانت
اراده کن برسد دست ما به دامانت

بریده‌ایم ز شهر و به خاک، رو زده‌ایم
به این امید که باشیم در بیابانت
 
مولای من !
چقدر گریه‌ی یعقوب، شب‌ به‌ شب برسد
ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت

«یابن‌الحسن»

ز ره نیامده‌ای و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیرغلامان، ز داغ هجرانت

عزای حضرت صادق، رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دو چشم گریانت

عرفه داره میاد.. کم‌کم بوی محرم امام‌حسینم داره میاد..امشب به امام صادق بگو: براتِ کرببلا را بیا محبت کن 
به‌حقِ خشکی لبِ جَدِ عطشانت.. حسین

مقدّسات خدا در مدار تقدیست
ملائکه، همه شاگردهای تدریست

اساس فقه تشیّع، رهین تأسیست
گرفته‌ایم مسلمانی از احادیثت

نشسته‌ایم همه پای درس دلبری‌ات
همه فدای درستی فقه جعفری‌ات

کسی‌ که با تو نباشد؛ تباه شد دینش
بنای تفرقه شد بنای دروغینش

نثار او شده، لعن رسول و نفرینش
ولی محبّ تو را حق نموده تحسینش

خدا کند که چو هارون مکّی‌ات باشم
دوباره زائر آن قبر خاکی‌ات باشم

کلامِ توست که احیاکننده‌ی دین است
پیام توست که اصل جهاد تبیین است

قیام توست که بنیان‌کَن شیاطین است
قوام درس تو، روضه است؛ روضه شیرین است

میان محفل اُنست، حسینیه داری
چه اشتیاق عجیبی به مرثیه داری

*وسط درس، شاعر میومد حضرت درسو تعطیل می‌کرد.. می‌گفت یکم برا جد ما بگو ما گریه کنیم قربونت برم آقاجان.ما اصلا روضه‌‌ها رو مدیون امام صادقیم..وقتی شعرا میومدن حضرت ترغیبشون می‌کرد تشویقشون می‌کرد. به عبدی کوفی که گاهی محضر حضرت شعر میخوند..حضرت فرمود: یه جوری شعر بگو که زنها بتونن دم بگیرن.. نوحه سر بدن گریه کنن شیون کنن..
جعفر بن عفان آمد محضر حضرت، حضرت فرمود حالا شعر بخون برا جد ما.. شعر خوند.حضرت فرمود: جعفر بن عفان همین قدر بهت بگم شعر خوندی ما برای جدمون گریه کردیم، اما بیشتر از ما ملائکه برای جد ما گریه کردن..ما هر چه داریم از امام صادقه..کَمِیتِ شاعر میگه: یه بار رفتم منزل حضرت،حضرت تا منو دید فرمود:
پرده بندازید خانوم‌ها اونطرف مردها اینطرف،فرمود: کمیت حالا برای جد ما بخون ما گریه کنیم...می‌گفت من شروع کردم شعر خواندن لابه‌لای شعر خوندن که حضرت گریه می‌کرد.. یه‌وقت دیدم یه خانمی از پشت پرده یه بچه شیرخواره بغل امام صادق گذاشت. دیدیم حضرت اون بچه رو، رو دست بلند کرد اونقدر گریه کرد اونقدر ناله زد..*

 

*دلت رفت در خونه‌ی علی‌ اصغرِ امام حسین یه بیت فقط بگم..گفت ..*

بلندمرتبه شاهی به زحمت افتاده 
برای جرعه‌ی آبی به منت افتاده 

تو در عمل به عزاداری‌ام، جهت دادی
به اشک‌های حسینی، تو منزلت دادی

میان گریه، به ما درس معرفت دادی
تو راه‌ کار شفاعت در آخرت دادی

صدا زدی که برای حسین گریه کنید
به یاد کرب و بلای حسین گریه کنید

به مَسمَعِ بَصَری فرمود: مسمع! حالا نمی‌تونی کربلا بری آیا برای جد ما گریه می‌کنی یا نه؟ گفت: بله آقا من گریه می‌کنم.حضرت به گریه‌‌ی خالی راضی نبود.فرمود: "اَفَتَجزَع"؟!جزع و فزع می‌کنی یا نه بی‌قراری می‌کنی یا نه؟حضرت از من و شما توقع بی‌قرار شدن داره در روضه...*
 
تو درد دیده‌ای از انفعال بی‌دردان
تو داغ‌ دیده‌ای آقا، میان نامردان

تو بین آتش و در خواب ناز، شاگردان
تو پابرهنه میان هجوم ولگردان

دوباره بین مدینه، حرم در آتش سوخت
گرفت خانه‌ات آتش؛ دلم در آتش سوخت

*نوشتن وقتی در خانه‌ی حضرتو آتیش زدن
آتش کشیده شد به داخل منزل، حضرت بین آتش قدم می‌زد می‌فرمود:"أَنَا اِبْنُ أَعرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ "من فرزند ابراهیم هستم که آتش بر او سرد شد.

قربونت برم آقاجان..مثل مادرت در خانه اتو آتش زدن .اما آقا مادرت فرمود: شعله‌های آتش، صورت منو سوزوند.. بعدِ آتش زدنِ درِ خانه‌‌ی حضرت،فردا شد یه عده شیعیان آمدن محضر حضرت گفتن: آقا ای کاش مرده بودیم نمی‌دیدیم اینطور به شما جسارت کردن..درِ خانه‌تون رو آتش زدن..ان‌شاءلله شیعیان جبران می‌کنن.الحمدالله خانواده اتون سالمن حضرت همینجور گریه می‌کرد.فرمود: من برا خودم گریه نمی‌کنم.برای چی گریه می‌کنی؟فرمود: اینجا رو که سوزوندن دیدم این زن و بچه‌ها می‌ترسن هر کی داره دنبال یه سرپناهی می‌گرده آتش بهش نرسه..یاد آتیش زدن خیمه‌های جدم افتادم اون لحظه‌ای که بچه‌ها توو این بیابونا می‌دویدن..*

دوباره بین مدینه، حرم در آتش سوخت
گرفت خانه‌ات آتش دلم در آتش سوخت

به غیرت تو اگر بین خانه برخورده
گریز روضه‌ات، اوّل به میخ در خورده

به یاد فاطمه که ضربه، بی‌خبر خورده
دل شکسته‌ی تو، بی‌امان شرر خورده

خدانکرده زنی بین خانه‌ات که نسوخت
کبوتری وسط آشیانه‌ات که نسوخت
 
*خیلی حضرت، مادرش زهرا رو دوست داشت..اصن این قصه رو بگم چه لطیفه:
اومد پیش حضرت گفت: خدا دختری به من عطا کرد..فرمود: اسمش رو چی گذاشتی؟ آقا "فاطمه" به عشق مادرتون زهرا،حضرت تا اسم مادرش رو شنید مکرر می‌گفت: "فاطمَه فاطمَه فاطمَه....."یه لحظه قطع کرد گفت:حالا اسمش فاطمه‌ست یه وقت، سیلی نزنی به صورتش..*

*امام صادق فرمود: "لَزمَتِ الفراشُ نَحِلَ جسمها" مادر ما دیگه بستری شد."نَحِلَ جسمُها "دیگه بدنش ضعیف شد نحیف شد لاغر شد." ذاب لحمُها"دیگه گوشتای بدنش ریخت..حالا دلت رفت درِ خانه‌ی بی‌بی..همین امام صادق فرمود:"کَانَ‌ سَبَبُ‌ وَفَاتِهَا "علت شهادت مادرش  زهرا رو‌ امام صادق این گونه فرمود: "اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی الرَجُل لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ"فرمود: آنقدر اون نامرد با غلاف شمشیر زد به بازوی مادرم..یه جا دیگه روضه رو حضرت اینگونه فرمود:"فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ"گویا دارم می‌بینم چنان سیلی به صورت مادرم زدن گوشواره توو گوش مادرم شکست افتاد رو زمین..*

خدا نکرده زنی بین خانه‌ات که نسوخت
کبوتری وسط آشیانه‌ات که نسوخت

زمانه، سخت گرفته به تو؛ کمانت کرد
اسیر سنگ دلی پست و بد دهانت کرد

 

*شیخ عباس قمی تو‌منتهی الآمال می فرماید پنج بار یا بیشتر منصور دوانیقی لعنة الله علیه اراده‌ی قتل امام صادق رو داشت.یکیش همونه که حضرت رو به زور بردن..نوشتن محمد بن ربیع لعنت‌الله
علیه وقتی مامور شد.خود ربیع میگه وقتی منصور دستور داد..گفت یه جوری حضرت رو بیارید فرصت نکنه هر جور دیدیدش بیاریدش. دستوره ربیع میگه بین فرزندام محمد، قسی‌القلب‌تر از همه بود. به پسرم محمد گفتم تو ماموری  امام صادق رو بیاری. اما هر جور دیدی بیارش ..محمد ملعون ابن ربیع، نوشتن نردبان گذاشتن وارد منزل حضرت شدن دیدم پیراهن بلندی به تن حضرته دستمالی به کمر بسته، مشغول عبادت..اومد بالا سرش گفت آقا باید بریم. حضرت فرمود اجازه بده..  نعلینی.. عبایی.. عمامه‌ای..گفت مامورم همینجوری ببرمت. نقل، ادامه‌ش اینه: همه‌ی اون سربازا سواره بودن
امام صادقِ ما با پای برهنه با پای پیاده دستاشو بستن حضرت رو بردن..*

زمانه، سخت گرفته به تو؛ کمانت کرد
اسیر سنگ‌دلی پست و بددهانت کرد

تو سال‌خورده‌ و خسته‌، ولی اهانت کرد
طناب‌ پیچ در آن کوچه‌ها دوانت کرد

میان وضعیتی نامناسبی؛ ای وای
بیاد غربت امّ‌المَصائبی؛ ای وای

اگرچه ارث غریبی به تو، مدام رسید
گریز روضه‌ات از کوچه‌ها به شام رسید

عقیله‌ی علویّه به ازدحام رسید
به عمه جان شما خیلی اتهام رسید
 
*من از سیدا خیلی عذر می‌خوام به‌خاطر این بیت..*

زنی که بود دو عالم، مسخّر نامش
حرام‌زاده‌ی مرجانه داد دشنامش  

عبا نبردی و گفتی، عبا نداشت حسین
رِدا نداری و گفتی، رِدا نداشت حسین

به روی پیروهن از زخم، جا نداشت حسین
به زخم نیزه‌ی اَخنس، صدا نداشت حسین
 
به خونِ حنجرش، آغشته شد؛ بمیرم من
عزیز ما، نگران کشته شد؛ بمیرم من

*این هم برای اونایی که هنوز گریه نکردن امشب..راوی میگه در روز یه بار اسم امام حسین رو جلوی امام صادق می‌آوردیم  تا شب، دیگه کسی لبخند حضرت رو نمی‌دید.حضرت به منو شما گریه رو یاد داده..یه بار به عبدالله منصور حضرت، تمام روضه‌ی عاشورا رو فرمود: خوند با هم گریه کردن ..وای که روضه‌ای روضه‌خونش امام معصوم باشه تو هم پا روضه‌ اش بشینی. یعنی آدم، زنده می‌مونه؟! تو فکر کن امام زمان نشسته تو زانو زدی محضرش حضرت داره روضه میخونه..اصن آدم زنده می‌مونه؟! میدونی حضرت تا کجاها رفت؟!من فقط چند خطشو بگم..کل روضه رو به عبدالله منصور فرمود. من فقط چند خطشو بگم..رسید به اینجا: "نَظَرَ الحسینُ یمینه و شماله"کار به جایی رسید جد ما چپ و راست را نگاه می‌کرد یه نفر نبود کمکش کنه..از زبان امام صادق دارم میگم.."وَلا یَری اَحَدا"هیچکس نبود.."فَرَفَعَ رأسهُ إلی السَّما"یه نگا جد ما به آسمان کرد..با خدا صحبت کرد گله کرد از این قوم.صدا زد..خدایا ببین دارن با پسر پیغمبر چه می‌کنن. بین ما و آب فرات حائل شدن.نمی‌ذارن آب به ما برسه یا بقیه‌الله!..همینجور داشت مناجات می‌کردو رَمِیَ بِسَهمٍ، فَوَقَعَ فی نَهره..امام صادق میگه..یه وقت دیدن یه تیری رها شد به گلوی حضرت خورد.حضرت رو اسب نشسته بود. "فَخَرَّ عن فَرَسه"حضرت از اسب به زمین افتاد. جمله ی امام صادق اینه فرمود:تا افتاد تیر و از گلو در آوردمحاسنشو به خون خودش خضاب کرد..*