نمایش جزئیات

روضه وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی

روضه وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی

گاه مابین مقاتل پابه‌پای بیت‌ها
سمت سقا می‌روند اما به اکبر می‌رسند

ارباً اربا روضه‌ی سختی است اما غالباً
روضه سنگین می‌شود وقتی به اصغر می‌رسند

گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضه‌خوان‌ها در همین مقتل به حنجر می‌رسند

شمر می‌آید به گودال و به دستش خنجر است
روضه‌ها از روی تل اینجا به خواهر می‌رسند

من گُلی گم کرده‌ام می‌جویم او را،
روضه‌ها از میان نیزه و خنجر به پیکر می‌رسند

«گلی گم‌ کرده ام‌ می جویم او را 
گلِ من یک‌ نشانی بر بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت»

روضه‌ای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... ناله‌ها از سمت مادر می‌رسند

*شاید همچین که همه رفتند بی‌بی اومد کنار این بدن، چادرش رو کشید رو این بدن...*

«خدای من؛ خدای من! عریانه بچه‌ی باحیای من
خدای من؛ خدای من! کشتند بچه‌امو روی پای من»

عصر عاشوراست اما خیمه‌ها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشه‌ای سر می‌رسند

*امام زمان (عج) فرمود: صبح و شب برای جد غریبم حسین گریه کنید. 
آقا برای کدوم روضه‌ست خیلی گریه می‌کنید؟!
نکنه روضه‌ی گوداله؟! نه
روضه‌ی علی‌اکبره؟! نه
روضه‌ی عموتون عباسه؟! نه 
روضه‌ی علی‌اصغره؟! نه
پس چرا صبح و شب براش گریه می‌کنید؟
فرمودند: آخه شهادت که توو خونواده‌ی ما رسمه؛ می‌دونید اشکِ من برای چیه؟!
برای اون لحظه‌ای که دستای عمه‌ام رو با طناب بستند...* 

یکی یکی همه رو سوار بر ناقه کرد، حالا خودش می‌خواست سوار بر ناقه بشه؛ یه نگاه کرد سمت گودال داداش! باشو برای زینبت رکاب بگیر. یه نگاه کرد سمت علقمه عباس! غیرت الله! پاشو نگاه کن، یه عده نامحرم دور زینب و گرفتن...*

زینب از هر سو یتیمی را بغل وا می‌کند
دختران فکر حجابند و به معجر می‌رسند

شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر می‌رسند

وقت، وقتِ غارت کردن، شد هرکسی داره یه چیزی می‌بره. پیراهن ابی عبدالله و یه نفر درآورد، عمامه رو یکی برداشت، کفشا رو یکی برداشت. عرقچین و یکی برداشت، زره امام و عمر سعد ملعون برداشت، شمشیرش و یه نفر برداشت؛ اما اونی که همه رو می‌کشه اینه، یه نفر اومد دید هیچی بهش نرسیده. نگاهش به انگشتر افتاد، با خنجرش انگشت و برید انگشتر و درآورد....
عمر سعد فریاد زد:« چه کسی حاضره بر حسین بر سینه و بر پشت حسین اسب بتازونه؟! ده نفر سوار بر مرکب شدند، انقدر بر سینه و پشت حسین تازوندن...

روضه رو فاطمه دختر ابی عبدالله داره می‌خونه، اوباش وارد خیمه‌ی ما شدند، من دختری خردسال بودم، دوتا خلخال توو پام داشتم؛ دیدم این خلخال و از پای من میکشه گریه می‌کنه. گفتم چرا گریه می‌کنی؟! گفت:« چرا گریه نکنم، در حالی که دارم دختر پیغمبر خدا رو غارت می‌کنم» 
بهش گفتم خُب این کار و نکن، مگه مجبوری خلخال منو ببری؟! گفت:« اگه من برندارم یه نفر دیگه میاد برمیداره»...

کاش به همین خلخال و گهواره و لباس کهنه بودند، یکی یکی بچه‌ها رو دنبال می‌کردند. یکی یکی دخترای حسین رو با کعب نی وتازیانه دنبال می‌کردند. هرکدوم رو می‌گرفتند گوشواره‌ اش رو می‌کشیدند. این گوش پاره می‌شد، خون جاری می‌شد.

یکی از این دخترا رو دنبال کردن، ترسیده بود تا گرفتنش مثل بید می‌لرزید، گفتم چرا می‌لرزی؟! کاری باهات ندارم، دامنت آتیش گرفته می‌خوام خاموشش کنم. تا دید دل من به رحم اومده، گفت:« آقا شنیدم آب آزاد شده» 
-گفتم:« آری آب آزاد شده» گفتم حتماً تشنه‌شه رفتم یه ظرف آب آوردم بهش دادم. ظرف آب و گرفت.آقا! گودال قتلگاه از کدوم طرفه؟!برای چی می‌خوای بری؟!
 آخه می‌دیدم لحظه‌های آخر، بابام همین جور که دست و پا می‌زد صداش و می‌شنیدم هی می‌گفت:«جگرم!»...

بی بی بچه‌ها رو شمرد، یکی یکی بچه‌ها رو آمار گرفت، هرچی میشمارد می‌دید یکی کمه. گفت:« خواهرم ام کلثوم! میای بریم صحرا بگردیم، آخه روایت میگه یکی دوتا از این بچه‌ها زیر پای اسبا جون دادند. گفت: شاید این بچه‌ هم جون داده باشه، بریم  توو این صحرا بگردیم... این طرف و بگرد، اون طرف و بگرد، پیداش نکردن. یهو ام کلثوم رو کرد به زینب سلام الله علیها، خواهرم! من میدونم این بچه کجا رفته.کجا رفته؟!آخه می‌دیدمش بابا بابا می‌کرد، شاید رفته سمت گودال.میگه اومدیدم دیدیم آره، این بچه خودش و انداخته رو بدن بابا، هی داره میگه:« ابا»...بچه رو بغل گرفتم، عمه جان! توو این تاریکیا گودال و از کجا پیدا کردی؟! گفت:« عمه! همین جور که توو این تاریکیا بابا بابا میگفتم، دیدم از یه طرفی هی صدا میاد:« اِلَیه»...اومدم رسیدم به یه بدن که سر نداره...

حسین جان ای آبروی دو عالم
نگینِ سلیمان به حلقهٔ خاتم

خداحافظ ای برادرِ زینب
خداحافظ سایهٔ سرِ زینب

خداحافظ پیر و مشک‌ و دو‌ دیده
خداحافظ ای دو‌دست بریدن