نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌ محمود کریمی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌ محمود کریمی

بین بازار راه می‌رفتند
دست در دست دختر و پدری
دخترک گفت می‌شود بابا
گوشواره برای من بخری

پدر از شوق شادیِ دختر
رفت تا حجره ی طلاسازی 
گوشواره خرید
دختر گفت گوشوار مرا می اندازی

پدرش گفت دخترم اینجا پرِ نامحرم است 
صبر کن تا به سمت خانه رَویم
 عمه هم خانه است عزیز دلم

وقت برگشت سمت خانه ی شان
حجره ی روسری فروشی دید
چند تا روسریِ گلدار و 
گلِ سرهای دخترانه خرید

حس پرواز داشت بر روی ابر
دخترک روی شانه های پدر
بین پرواز گاه خم میشد
برسد تا به او صدای پدر

در همین حِین یک نفر ناگاه
لگدی زد به پهلوی دختر

بد زد بی هوا کشیده ای و
 تَرَکی خورد ابروی دختر
دخترک مثل بید می لرزید
 بین زنجیر بود دستانش

خواب شیرین او خراب شد و
لرزه افتاد در تن و جانش
مردک مست داد میزد هی
دخترک گریه کرد و می‌ترسید 
گله ها ماند تا زمانی که
سر باباش در طبقی می‌دید 

دست خود می‌کشید بر سر او
 بوسه میداد روی بابا را
بود رأس پدر در آغوشش
ناز میکرد موی بابا را

یاد آن روزهای رؤیایی
 باز هم دخترِ پدر شده بود
هی زبان می‌گرفت با گریه
 روضه خوانِ سر پدر شده بود

دست خود را گذاشت بر رگ ها
 حنجری ریش ریش را حس کرد
تا که با اشک گفت یا ابتاه!
گلوی پاره پاره خس خس کرد

با پای پر ورمم، دردسرِ حرمم
همه میگن خیلی شبیه مادرمم 

یادم میاد وداع کردی
چقدر حرم پریشون بود
تو خیمه ها که خوابم برد 
بابام هنوز تو میدون بود

از انتظار و از درد، تو خیمه رفتم از حال
میگن که آخر کار، کشوندنش تو گودال

می‌بینم اشکامو بابا به خنده ها بدل کرده
به هوش میام و میبینم، عمه منو بغل کرده

دیگه شفای دردمو مگه تو خواب ببینم
نه میتونم بخوابم نه میتونم بشینم

شکایت همه بابا، از دست نیزه دارانه
من اما بیشترین ترسم از ناقه های عریانه

بیا منو بغل کن بیا منو سوار کن
خدا میدونه دیگه نه میتونم سوار شم 
نه میتونم ببینم نه میتونم بیدار شم

*یه جمله ای که فرمودند: این جمله رو تو راه فرمود: اما یبار دیگه هم این جمله رو به ام کلثوم گفته، صدا زد خواهر جان نیمه شب دیدم بیدار شد هی داره میگرده هی میشینه پا میشه بغلش کردم، گفتم عمه جان همه خوابن تو چرا نمیخوابی، گفت عمه جان از گرسنگی خوابم نمیبره...*

بابا جان
ز خانه ها همه بوی طعام بشنیدم 
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

همه صدا بزنید یا حسین....