نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهااجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهااجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

*باباش رو کشوند خرابه بابا ش با سر اومد خرابه...آی بابا.. حرفهای دختر رو گفتم میخوام حرفهای بابا رو بگم ..گفت رقیه جونم!

حالا که پیش توأم یه کم بخند 
حلقه کن دستت رو دور گردنم 

نمیخواستم بیدارت کنم ببخش 
بابت خدا حافظی نکردنم 

*آخه عاشورا خواب بود باباش رفت وقتی از خواب پرید..دید شمر ملعون تو خیمه است .گفت: شیخ بابای من و ندیدی؟ اومد جلو یه جوری سیلی زد گفت بیا اینم بابات..*
  
چقدر شبیه مادرم بودی رقیه
چقدر بوسیدمت از راه دور 

 تو رو شعله های تو خیمه سوزوند
من و شعله های؛ گوشه ی تنور 

اگه تو شعله ی شامِ غریبون 
پیرهنت آتیش گرفت، من و ببخش 

اگه موقع فرار تو کربلا 
دامنت آتیش گرفت، من و ببخش
 
قربون لبات من و حلال کن
 که نشد تشنگی تو رفع کنم
  
چقدر سنگ به صورتِ تو خورد
 نتونستم با سرم دفع کنم 

برای صورت هر سه ساله ای 
ضربه های زجر خیلی سخته 

چرا دست میکشی روی صورتم 
دخترم مگه چشات نمیبینه؟ 

*اون شب رقیه تو بیابون افتاد گفت: الان بابام‌ میاد، عمه میاد، بالاخره یکی میاد دنبال دخترش...*

اصلاً رقیه نه تو بگو دختر خودت 
یک شب میان کوچه بماند چه میشود 

*یه دفعه دید بوی یاس اومد مادر بزرگش اومد.بغلش کرد..قربون صدقه اش رفت..
همین جور داشت با خانم حرف میزد... یه دفعه زجر لعنتی رسید یه جوری با لگد به پهلوی رقیه زد ..نفسش بند اومد.. چرا میزنی؟چیکارت کردم؟ نگم چجوری بچه رو گرفت..آوردش جلو‌ خانم زینب اینو بگیر ما رو‌ معطل کرده تا اومد رقیه رو بغل کنه..گفت عمه!یه لحظه وایستا کار دارم .رفت جلو نیزه ها..بابا به تو نه..علی اکبر داداش به تو نه..مستقیم رفت جلو نیزه عمو‌ عباس ..گفت: چشت روشن.. 
عمو‌سوختم عمو سوختم..

بمیرم برات خیلی ترسیدی ...
وقتی با چوبش میزد تو دهنم 
 
دیدی بابا رسوا کردم یزید و 
با همون جواب دندون شکنم 

اون شبی که افتادی از رو شتر، دخترم
خیلی دور بودی و سخت میدیدمت 

راستی وقت تازیونه خوردنت 
از رو شاخه ی درخت میدیدمت 

حرکاتت راه رفتنت نگات
 مادر من و به تصویر میکشید 

هر یه خاری که تو پای تو میرفت
دخترم! به خدا، من جیگرم تیر میکشید 

خیزران لبایی که بخوام با تو
گرم گفتگو شم و ازم گرفت

 نمیتونم بغلت کنم ببخش 
کربلا آغوشم را ازم گرفت

 عزیزم! اشک بابا رو در نیار 
اینقدر با مشت نزن تو دهنت 

من با یه تیکه حصیر کفن شدم 
کفن تو هم میشه پیروهنت