نمایش جزئیات

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی

همه رفتن علی اکبر رفته،قاسم رفته بزرگترهای بنی هاشم رفتن..  همه مادرها اینجا دست جنبوندن.همه برا حسین قربونی آوردن نوبت منه من زینبم، اگه بدونید با چه وسواسی داره آماده اشون میکنه، باید جنسش رو ببره خریدار قبول کنه...موهاشون رو شونه زد، زره که اندازه اشون پیدا نمیشد.شمشیر براشون حمایل کرد، گفت: برید اجازه بگیرید..خودتون میدونید اگه میخواید به قافله قاسم وعلی اکبر برسید هرکاری بلدید انجام بدید.اومدن دوتائی جلو دایی ،دایی که داغداره همه لباسهاش غرق خونِ علی اکبر و قاسمه..دائی جان اجازه میدید ماهم بریم؟ 
این دو تا بچه اومدن‌ خیمه ی زینب رو‌ نگاه‌کرد..یه نگاه کرد گفت: چیکار داری میکنی زینب؟ اینا به بزرگ بزرگا رحم‌ نکردن این دوتا بچه رو فرستادی من چطور اجازه بدم عزیزم دل برادرت رو خون نکن !..هی از عون و محمد اصرار از ابی عبدالله انکار. نمیتونم داغ شما دو تا رو ببینم‌..برگشتند پیش مادر. مادر!دائی نمیذاره. اصرار میکردین خیلی اصرار کردیم .گریه کردین؟گریه ام‌ کردیم..گفت: من حسینم رو خوب میشناسم.من بلدم حسینم رو..گفتن چیه مادر؟گفت میخوام اسم رمز یادتون بدم. گفتن چیه مادر؟ گفت بگید رد خور نداره. من حسینم رو‌میشناسم..جلوی این اسم دیگه حرفی نمیاره..یادشون داد یه ذوقی اومد تو چشای بچه های زینب.دویدن سمت ابی عبدالله خودشون رو انداختن رو پاهای ابی عبدالله گفتن: جان مادرت زهرا اجازه بده ماهم بریم میدون..وقتی این دو تا آقازاده خودشون رو انداختن رو پاهای ابی عبدالله شاید یه لحظه دلش رفت مدینه به یاد اون لحظه ای افتاد که باباش غسل داده بود کفن کرده بود مادرشون رو.‌گفت: حسن! حسین!بیاید با مادر خدا حافظی کنید. میگن ابی عبدالله اومد صورتش رو گذاشت کف پای مادر صدا می زد.. یومی، یومی..*