نمایش جزئیات

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی میرداماد

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی میرداماد

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم

"يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين"

"يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة "

چند فراز از زيارت ناحيه مقدسه بخونم، متبرك بشه مجلس، همه ي عالم رو بگردي هيچ كي مثل امام زمان به جدش سلام نميده؛ اصلا جنس سلام هاي امام زمان فرق داره

"أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، السَّلَامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْمَأْوَى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، السَّلَامُ عَلَى ابْنِ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا،  أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَهِ الْبارِزات..."

امشب از بچه هاي بي بي زينب بخونيم، از زينبي كه هم دخترِ شهيدِ، هم خواهر شهيدِ، و هم كربلا مادرِ شهيد شد، اونم دوتا شهيد، دوتا دسته گُل"سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور"...

امام زمان عجل الله در اون تشرفاتشون تاكيد داشتن كه وقتي براي عمه ام زينب گريه مي كنيد، براي فرج و ظهور من هم دعا كنيد، توي گريه هاتون برا عمه ام زينب، برا منم دعا كنيد...*

بهترین بنده ی خدا زینب
هَل اَتی زینب، اِنّما زینب

ریشه ی صبرِ انبیا زینب
تا ابد در دلِ بلا زينب

بانی روضه های غم زینب
تا ابد مبتلای غم زینب

*هر مصيبتي رو كه ورق مي زنيم، يه طرفش زينبِ، بي خود نيست ميگن: " اُمُّ المَصائب زينب " توي مدينه كنار مادر و دَرِ سوخته، كنار فرق شكافته، كنار جگر پاره پاره، توي كربلا هم زينبِ... و چه بچه هايي داشت زينب، يكي از بچه هاش قاري قرآن بود، صدايِ خوشي داشت، وقتي اومد تو ميدون، قرآن ميخوند دشمن رو نصيحت مي كرد، اينا هم نوه هاي اميرالمؤمنين بودن و هم نوه هاي جعفرِ طيار... از اين جا به بعد از زبانِ زينب كبري است:*

گفت ای مصطفای عاشورا
ای فدای تو زینب کبری

*داداش!..*

تو علی هستی و منم زهرا
همه دار و ندارم از دنيا

سر خواهر فدای این سر تو
بچه هايم فدای اکبر تو

*شهيدِ اولِ بني هاشم علي اكبرِ، بعد از علي اكبر بني هاشم رفتن، برادرهاي مسلم رفتن، برادرهاي اباالفضل رفتن، اين دو تا آقا زاده توي خيمه نشستن، يه بار به خودشون اجازه دادن برن پيشِ ابي عبدالله، تا اومد محمد اجازه ميدان بگيره، ابي عبدالله گفت: برگرد، برو توي خيمه پيش مادرت بشين، انگار يه جوري دلشون شكست، اومدن پيش مادر، گفتن: مادر! دايي اجازه نميده بريم ميدون، مادر نگاه كرد ديد تموم وجودشون سرشار از شوقِ شهادتِ، اومد محضرِ برادر، زبانِحال رو ببين، داداش!...*

من هوای تو را به سر دارم
به هوای تو بال و پر دارم

از غریبیِ تو خبر دارم
دو پسر نه، دو تا سپر دارم

در دل خیمه خسته اند این دو
دل به لطف تو بسته اند این دو

*داداش! بذار پسرهاي من سپرِ بلايِ تو باشن، داداش! دوتا تير كمتر بخوري من دلم آروم ترِ، بذار برن...*

ای فدایت تمامی سرها
سر چه باشد به پای دلبرها

از چه در اشتیاقِ خواهرها
تو نظر می کنی به دیگرها

آخرش یا اجازه می گیرم
یا همین کنج خیمه می میرم

شاعر علی اکبر لطیفیان

*اومد تو خيمه، گفت: بچه ها باشيد بريم، حسين آماده است، يادشون داد، چي بگيم؟ بعضي نقل ها نوشتن: ابي عبدالله كوهِ عاطفه است، تا اومدن دوتايي افتادن رو پاهاي حسين، دست و پاي دايي رو مي بوسن، هي ميگفتن: جانِ مادرت فاطمه بذار بريم؛ اجازه گرفتن، پَر پرواز گرفتن، اومدن شروع كردن با مادر وداع كردن، وداع رو ببين، لباس جنگي به تنشون نمي رفت، كلاه خود نداشتن، زره نداشتن، سپر نداشتن...*

نه به اندازۀ علی اکبر
ولی آن قدرها جگر داریم
تو به روی خودت نیاوردی
ما که از قلب تو خبر داریم

به همین ذکرِ یا علی، مادر!
که نوشتیم روی پیشانی
همۀ آرزوی مان بوده است
بر تن ما کفن بپوشانی

تو به خیمه بمان مراقب باش
داییِ ما غم تو را نخورد
آن قدر غُصه خورده، حداقل
غُصۀ ماتم تو را نخورد

دو برادر کنار هم بهتر
می توانند یاورش باشند
می توانند در مقابل سنگ
روی نی حامیِ سرش باشند

آن قدر تیر و نیزه می بارد
خم به اَبرویمان نیاوردیم
مادرم! تو دعا کن آخر کار
لا اقل تکه تکه برگردیم

شاعر محسن ناصحي

*تمام مقاتل نوشتن اين دوتا برادر با هم رفتن ميدان، دو تا برادر ديگه اي هم با هم رفتن، ابي عبدالله و اباالفضل هم با هم رفتن ميدان، اين يه معني داره، وقتي دو تا برادر خيلي به هم وابسته باشن، از هم جدا نميشن، محمد و عون هم با هم رفتن ميدان، گفت: تو با قرآن خوندنت اين لشكر رو نصيحت كن، من ميجنگم، پشت به پشتِ هم، دو تايي دارن با هم ميجنگن، اول قاريِ قرآن عون رويِ زمين افتاد، داشت نصيحت مي كرد، اينقدر با سنگ زدنش، بچه زخمي افتاد روي زمين، عون افتاد، محمد ايستاده، كارش سخت شد، دوتا كار داره، كارِ اولش اينه با دشمن بجنگه، كارِ دومش اينه مواظبِ بدنِ برادرش باشه، چرا مواظبِ بدن؟ مبادا بيان به بدنش جسارت كنن، مبادا بيان بدنِ برادرش رو غارت كنن، خدارو شكر محمد بود، تا زخمي شد و ايستاد، ابي عبدلله داره ميبينه، به سرعت خودش رو رسوند، اين دو تا آقازاده رو بغل كرد به سينه چسبوند، برگردوند به خيمه، يه جمله بگم ناله بزنيد؛ خدارو شكر يه برادر زنده بود از بدنِ برادر مراقبت كنه، اما كاش تو گودال قتلگاه يه نفر كنارِ بدنِ ابي عبدالله مي موند، حسين!.... نگاه كردن ديدن، نه عباسي هست، نه علي اكبري هست، نه زينبي... اما مادرش فاطمه بود، نشست كنارِ قتلگاه، هي ميگفت: " بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مِن شُربِ الماءِ مَنَعُوکَ"...*
 
اگر كشتن چرا آبت ندادن
چرا زان دُرِّ نا يابت ندادن

اگر كشتن چرا خاكت نكردن
كفن بر جسمِ صد چاكت نكردن

*ابي عبدالله جنازه ي بچه هارو آوُرد سمت خيمه ها، اما مادرشون زينب از خيمه ها بيرون نيومد، همه منتظرن زينب هم بياد، آخه هر شهيدي رو ابي عبدالله آوُرد، زينب رفت به استقبال، اما اينجا ورق برگشت، ديدن اين مادرِ شهيد نيومد بيرون، هي بهش گفتن: پاشو، بچه هات رو آوُردن، اما نيومد بيرون، هيچ جايي هم ننوشتن چرا بيرون نيومد، اما دل ميگه: شايد حسين خجالت بكشه، اينجا زينب نيومد، سراغ بچه هاش رو نگرفت، اربعين كربلا اومد كنارِ قبر حسين، گفت: داداش! يادته، سراغ بچه هام رو نگرفتم، الان هم تو سراغِ دخترت رو نگير، سراغ رقيه رو از من نگير، بيار دستت رو بالا، به نيت فرج بگو: ياحسين!...*