نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مهدی حسینی

روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم۱۴۰۲ به نفسِ  سید مهدی حسینی

*آقا ابی عبدالله اونقدر روز عاشورا غریب بود وقتی عمه سادات دست این آقازاده هاشو گرفت آورد برای یاری ابی عبدالله فرمود:"وَ عَلَیکُما بِهذَا الْغَریب جًیشهو قَلیلٌ و عًدوّهُ کثیرا " بچه ها این آقای غریب یاراش کمند و دشمناش زیادند..*

*میگن خانم اونقدر نگران امام حسین بود لحظه ای از ابی عبدالله غافل نمی شد تا یه قدم می زد دور حسین می چرخید..توکه هستی دلم گرمه...برای اون لحظات یه جمله ای فرمود مقتل نوشته :داداش کاش منو جای تو بِکُشند، کاش خون زینب رو بریزند..انقده امام حسین خجالت کشید سرشو پایین انداخت فرمود:"اِصبر یا اُختاه" صبرکن خواهرم! اومد حواس زینب رو پرت کنه بعد اینکه فرمود: "إِصبریا اُختاه" فرمود: حواست به یادگار حسنم باشه حواست به رقیه باشه.. بعد فرمود :زینب جان! به بچه ها بگو این گره های معجراشونو محکمتر کنند..*

* وقتی خود ابی عبدالله به میدان رفتند نوشتند: همه ی نگرانیش فقط زینب سلام الله علیها بود. وای از اون لحظه ای که مقتل نوشته: ابی عبدالله توگودال بایه وضعی افتاده بود اصلا نمیتونست رو پا بایسته...*
 
*میگن شبث ملعون اون لحظه یه کاری کرد با سر امام، سر امام روی گردن تعادل نداشت صدا جوهره نداشت فقط چشمش به زینب بود. شمر میگه دیدم هی میخواد خودشو بلند کنه هی با صدای بریده بریده میگفت:"اِرجعی یا اُختاه"خواهرم برگرد..   
میگه دیدم صداش درنمیاد دستاشو به سختی بلند کرد.. تمام همّ و غم خانم این بود خودشو توو گودال برسونه.. اونقدر امام حسین اینطرف اونطرف کرد،نوشتند:باصدای بلند چنان فریاد زد.. برگرد زینب اینجا شلوغه نمیخوام کسی چشمش بیفته به....یه لحظه دور گودال شلوغ شد نگذاشتند امام کلامشو به زینب بگه ...*

*میگن یه نانجیبی رو زانو نشست بالای گودال... یه تیری رها کرد به صورت امام همینجور که امام داشت با زینب حرف میزد  یهو دیدند دهان امام پاشیده شده  دیگه نتونست با زینب حرف بزنه.. یه وقت دیدند نانحیب تا دید خواهر رسید گفت اول کاری که می کنی جلو زینب برش گردون ...*

*از زبون عمه جانم میگم...* 

قول دادی که بری زود برگردی 
قربونت برم حسین که پُر از دردی 

هر دفعه تو بچگی من می افتادم 
خاک رو چادرمو پاک می کردی
 
روی سینه ی تو وقتی زانو زدند
شمرو سنان به حرمله رو زدند

همین که گفتی پسر فاطمه ام 
نیزه ها رو به سمت پهلو زدند

راهتو بامنه دلتنگ عوض کردی 
پیروهنت رو وسط جنگ عوض کردی

صورتت سوخته یاچشم من تاره 
زیر نور آفتاب رنگ عوض کردی 

بین من و تو این همه راه نبود
داغ کسی مثل تو جانکاه نبود 

قبل تنور خونه ی اون‌ نامرد
محاسنت این‌ همه کوتاه نبود

انگار اومد بر قلب من فرود 
خنجری که سرِ تو از پیکرش ربود

اونی که سر از تنت برید 
فکری به حال دل زینب نکرده بود

رگاتو می بوسم  گلوتو میبوسم
تو رو خدا تو رو خدا دست و پا نزن 
نذارکه ببینم انقده مادر و صدا نزن
 
«حسین جانم حسین جانم..» 

برادر جان سلیمان زمانی 
چرا انگشت و انگشتر نداری 

مسلمانان حسین مادر نداره 
غریب و بی کسه کفن نداره 

اگه کشتند چرا آبت ندادند 
کفن برجسم صد چاکت ندادند

«حسین جانم حسین جانم »