نمایش جزئیات

روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم۱۴۰۲ به نفسِ سید مجید بنی فاطمه

گاهی دلم برای پدر تنگ می‌شود 
دلگیر از این زمانه ی نیرنگ می‌شود 

اینجا کسی یتیم نوازی نمی‌کند 
اینجا نصیب صورتمان چنگ می‌شود 

عمه بیا اجازه بده، تا رها شوم
رحمی بر این یتیم که دلتنگ می‌شود 

عمه بگو چگونه تماشا کنم
ببین دارد سرِ عبایِ عمو جنگ می شود

 *ابی عبدالله هفت تا وداع داره، یکیش اون جایی که با زینب وداع می‌کنه.... قبلش اون جایی که هر چه کرد ذوالجناح حرکت نکرد نگاه کرد دید دخترش سکینه است. اما اینجا تو وداع آخرش صدا زد.. زینبم! دست عبدالله رو گرفت گذاشت تو دستِ زینب.. گفت: زینبم! این پسرِ حسنه، این یادگارِ حسنه، این طاقت نمیاره عموشو غریب ببینه، به سن و سالش نگاه نکن.. تو می‌دونی مث باباش از شمشیر و نیزه و تیر نمی‌ترسه. حالا عمو رفته...
 این بچه جلو خیمه است دستش به دست عمه اشه، امان از آن ساعتی که داشت نگاه می‌کرد..*

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیزِ فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

*از وجود حسین خون جاریه، تیر تو بدنشه، هر غَلْتی که می‌خوره تیر تو بدن می‌شکنه.. یه وقت این بچه نگاه کرد دست عمه رو رها کرد، گفت مگه من مُردم؟ من پسرِ حسنم، من نوه ی فاطمه ام... مادربزرگِ من وقتی امامش رو  بردن، از بین در و دیوار اومد وسط کوچه...عبدالله اومد رسید تو گودال دید عمو افتاده، دید یه ملعونی شمشیر بلند کرده. گفت منم باید مث عَموم بی دست بشم، دستشو آورد جلو، یه وقت بازوی کوچولوش بریده شد...

حسین عبدالله رو بغل گرفته، یه مرتبه دیدن یه نامردی اومد، اسمشو بگم دادت بلند میشه، آخه اون کسیه که دادِ اهل بیتُ بلند کرد، اونم حرمله بود. گفت همه برید کنار میدونم چه کنم...

 آی رفقا دو نفر بودن تو دست امام حسین بال بال زدن، یکی علی اصغر بود. حرمله نشست، یه تیر زد این بچه به سینه ی حسین دوخته شد.. همون کاری که علی اصغر کرد این بچه کرد، حسین یه وقت دید این بدن داره میلرزه، حسین...*