نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

بلند مرتبه شاهی به مشکل افتاده
که گیر قهقه‌های اراذل افتاده

لب پدر به گلوی پسر عجب عکسی
سه خط سرخ ولی بر شمایل افتاده

رباب اگر که ببیند، حسین می‌میرد
از این که گردن شش ماهه، مایل افتاده

* آخ بمیرم! هی ابی عبدالله میگفت:*

روی این دستم تنش بر روی این دستم سرش
آه! بفرستم کدامش را برای مادرش

حجم تیری که برای جنگ های سخت بود
آن چنان آسیب زد چیزی نماند از حنجرش

* آخ جانم جانم جانم! بچه بغل باباش آرومه.اما اگه این همهمه ها رو صداها رو وقتی میشنوه بچه ناخودآگاه بهم میریزه.*

لالایی لالایی لالایی لالایی لالا...
لالایی لالایی لالایی لالایی لالا...

* همچین که تیرو زدن دستش
 ناخود آگاه جمع شد. *

رباب اگر که ببیند، حسین می میرد
از این که گردن شش ماهه مایل افتاده

* این بچه ها رو، رو دست بگیرید چون شیر خوردن، آب خوردن، آب به بدن بچه رسیده، سر روی گردن وایمیسته. اما همینطوریشم شیرخواره هی گردنش این ور و اون ور میره. ابی عبدالله فرمود:ببینید بچه ام داره میمیره. هر طرف این بچه رو بلند میکرد یه طرف گردن میفتاد.* 

کمی به زیر عبا باز بود پلکِ علی

*این عبای ابی عبدالله چقد به دادش رسیده. اولین جایی که بدادش رسیده کنار بدن علی اکبر بود. حالا داره بچه رو میاره. بچه رو زیر عبا گرفته... همه عالم وقتی گرفتار میشن، میرن در خونه حسین ، به حسین رو میزنن. بابا ارباب شما...برا آب نه والا، برا شیرخواره هم نه، برا بار آخر برا هدایت این قوم داره بهشون رو میزنه ، فرمود مُّنوا علینا.. تا گفت مُّنوا علینا یه مرتبه همه هلهله کردن! همه کف میزدن...*

*ان شاءالله امشب نباشه چشمی که گریان این روضه نباشه چون سنگ دل ترینه دشمن هم برا این روضه گریه کرد. مختار وقتی کشیدش بیرون، سنگ دل ترین دشمنا بوده، گفت: جایی شد تو دلت به حال حسین بسوزه؟ گفت: امیر فقط یه جا! و الّا من جزو کسایی بودم که همه جا هی کف زدم هلهله کردم. گفت کجا ؟ گفت: دیدم بچه رو زیر عبا گرفته یه قدم میاد سمت خیمه ها دوباره روش نمیشه بر میگرده. هی دور خودش حسین داره میگرده...*

کمی به زیر عبا باز بود پلک علی
رسید خیمه پدر، دید کامل افتاده

دم غروب شده وقت غارت حرم است
عروس فاطمه تازه به مشکل افتاده

* این مشکل حضرت رباب چی بود؟ اصلاً ابی عبدالله بدنو سریع آورد دفن کرد یه قبر کوچیک کند. میدونه قراره چه خبر بشه! گفت: این بدن دیگه سالم بمونه. دیگه این یدونه رو سرشو جدا نکنن! یه وقت رباب دید نانجیب داره میره پشت خیمه ها. این گنجو نشون کرده. دیدن نیزه رو فرو کرد توی خاک...*

لباس، ملحفه، گهواره، بالشِ بچه
چقدر بین بیابان، وسایل افتاده

*این یدونه رو هم فقط برا حضرت زهرا میخونم. خانم جان! ببین چیکار کردن با عروست..*

به جای بستن قنداق، کارِ دست رباب
پس از علی، به طناب و سلاسل افتاده

بزرگ شد پسرم مرد شد ببین زینب
ز نیزه سایه ی اصغر به محمل افتاده