نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هشتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هشتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی

امشب روضهٔ قتل سیدالشهداءست.امشب روضهٔ وفات سیدالشهداءست.امشب روضهٔ احتضار سیدالشهداءست.....یه شخصی بود به نام کثیر ابن عبدالله شعبی ابن سعد این شخص رو فرستاد بره پیش امام حسین علیه السلام مذاکره کنه.اومد نزد امام خنجری رو زیر لباس عربیش پنهان کرد. به اسم مذاکره اومده بود امام حسین رو بُکُشه.. فهمیدن یاران اباعبدالله جلوشو گرفتند اومدند جانش رو بگیرند .ابی عبدالله صدازد..یاران! این مهمان ماست جونش درامانه. من ناراحتم چیزی نداریم ازش پذیرایی کنم....

وقتی این شخص برگشت، اومد پیش ابن سعد گفت وای برتو!!اگه می خواستی امام حسین رو بُکُشی.. رگ حیاتِ حسین علی اکبره. تو کار علی اکبر و تموم کنی کارحسین تمومه.. "اِنّهُٔ روحُ الحسین"اینقدراین آقا مقامش محترم بود زنهای بنی هاشم بهش وابسته بودند وقتی اومد وداع کنه آماده بشه بره میدان.. اومد دم خیمگاه زنها.. اولین باره درعالم صدای زنان بنی هاشم رو کسی شنیده شد.علما میگن حتی صدیقه طاهره که رفت پشت در کسی صدای زهرا رو نشنید. میگن وقتی حمزه عموی پیامبر رو با اون وضع کُشتندصدای زنهای بنی هاشم بلند نشد.. مراقبند نامحرم صداشونو نشنوه. همین که دم خیمه زنان رسید یکی دست علی روگرفته، یکی پای علی روگرفته، یکی لباس عربی علی روگرفته، میگن زنها صداشون بلند شد. ابی عبدالله غیرت الله ِ به غیرتش برخورد.. دوید میون جمعیت کمر علی اکبر رو گرفت بیرون کشید.گفت علی برو میدان، ولی داری میری آهسته برو..

وقتی علی اکبر روانه شد گوش به حرف بابا کرد آهسته آهسته رفت میگن امام حسین چنان بغض کرد. دستاشو جلو دهانش گرفت صدای گریه اشو علی اکبر نشنوه..

«شنیدن این روضه برا امام زمان سخته زیر لب بر امام زمان و سلامتیشون صلوات بفرستید.. این روضه دل امام زمان روبه درد میاره..»

رفت سمت میدان یه نعره ی حیدری زد خیلی ها رو به درک واصل کرد یه عده از این لشگر دشمن تن و بدنشون به لرزه افتاد. صدا زدند.. این پیغمبره اومده وسط میدان جنگ. تا اینو جوری گفتند دیدند صدای علی اکبر بلند شد. خودشو اینجوری معرفی کرد صدا زد :"انا علی ابن حسین ابن علی" دشمن گوششونو تیز کردند اسم علی رو شنیدند بیشتر وحشی شدند.. تا گفت من پسرحسین ابن علی ام از پشت سه چهار نفر ضربه به سر علی اکبر زدند دیگه کلاهخود افتاد.عطش و زخم امون علی رو بریده.. دیدن علی اکبریه طرف افتاده روی اسب.. با اشاره به اسب فهموند منو بر گردون سمت لشگر و خیمه. میگن انقدر این خون سر ریخت  روی چشم و صورت اسب، اسب دیگه جلو رو ندید دیدند اسب داره میره سمت لشکر دشمن. این بدن چه جوری رسید تا ته لشکر اللهُ اعلم..

 میگن ابن سعد انتهای خیمه رو برای زخمی هاشون یه خیمه زده بود به اسم «مُخَیمُ الجِراحات» یه سری زنهای جرّاحه داشت..چرا امام حسین و زینب وقتی بدن علی رو دیدند یهو گفتند: واحمزه تا..چرا حمزه رو صدا زدن؟؟"فخرج قلبه من صدره.." میگن قلب رو از سینه خارج کردند ..وقتی علی اکبر رسید انتهای لشکر.. رئیس این زَنای حرومی جرّاحه، گفت اگه میخواید کار رو تموم کنید،اگه میخواید قلب حسین از کار بیوفته سینه رو بشکافید.امام حسین مُرد کنار بدن علی اکبر..*

خیز و بابا آبرویم را  بخر
عمه را از بین نامحرم  بِبًر

صدای هلهله لشکربلند شد اولین جایی بود که امام حسین زانو زانو اومد اولین باری بودکه صدای گریه حسین رو‌ لشگر شنید. اولین باری بودکه به ارباب ما خندیدند..*

ای عصای پیری ام پیرم مکن
خیز بابا، خیز بابا، زمین گیرم مکن

«وای حسین وای حسین...»

بنا نبود آفت به باغ ما بزند
پسربزرگ نکردم که دست و پا بزند

*همینطور که ابی عبدالله داشت با بدن علی حرف میزد دید شونه هاش گرم شد سر بلندکرد دید زینب اومده..اصلاً علی رو یادش رفت. گفت: زینب جان! من ازخیمه تا اینجا شمشیر زنان اومدم تو تا اینجا چه جوری اومدی؟؟ دست کشید رو صورتش نکنه کسی سنگت زده باشه؟ گفت داداش خیالت راحت من دختر همون مادریم که تنه جلو چهل نفر ایستاد. چهل نفرعلی رو می کشیدند از یه طرف مادر ما می کشید.دیگه یادم نمیره صدای ضربه ی غلاف شمشیر رو..بعضیا نوشتند دیگه علی رو رها کرد.پاشو بریم خیمه پاشو، نمیخوام کسی به قد و قامتت نگاه کنه..*زینب گفت: حسین جان! من نگران‌ تو شدم من هول کردم دیدم اینجوری داری ناله می زنی.چقدر دلِ زینب آروم شد.داداشم هنوز هست وای به لحظه ای که غروب شد..اسبا رو نعل تازه زدند.ابن سعد میگه وقتی اسبا رو راهی کردم دیدم بعضی از این اسبا راه نمی روند.گفتم چرا اینا راه نمیرن؟ گفتن بعضی از این اسبا همون اسبایین که با لشکر حُر اومدن خود ابی عبدالله این مرکبا رو سیراب کرده،ببین مرکبا می فهمیدند.. ده تا زنازاده دستاشونو و بلندکردند گفتند ما اسبهامونو آماده می کنیم... آی دم غروب چه خبرشد...*

از سرشون زیاد بودی
کمت کردند کمت کردند کمت کردند

بعد سه روز دهاتی ها
جمعت کردند جمعت کردند جمعت کردند