نمایش جزئیات

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شبِ اول محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شبِ اول محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی

آقا سلام ماه محرم شروع شد
باز این چه شورش است و چه ماتم شروع شد

"السلام علیک یا اباعبدالله"دلم برات تنگ شده بود.این دو سه ماه نگران بودم،اگه محرمتُ نبینم چه کنم؟مادرت زهرا کمکمون کرد...*

*بی بی سلام،ماه محرم شروع شد...
اون موقعی که در خونه بابای غریبت شلوغ شد؛مادرت زهرا اومد پشت در...صدا زد هیزم بیارید،میخوام خونه رو بسوزونم
گفتند:تو این خونه فاطمه هست...گفتند:اگر فاطمه باشه هم می سوزونم..."رَکَلَ الْبابَ بِرِجْلِهِ.."چنان با لگد به در زد....*

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُم.."

*اگه شب عاشورا رو ندیدم اگه امسال اربعینو ندیدم...صدای من رو بشنو مولا...*

" اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین..."


دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم
به خیمه‌ی تو، نه حتی به خویشتن نرسیدم

گذشت سالی و در کاروانِ یوسفِ زهرا
به چشم‌ روشنی از بویِ پیروهن نرسیدم

*اگه اربعین نرسم بهت چی کار کنم؟آقا شما کریمی،همین شب اول اربعینِ من رو بده...بذار بشینم برات گریه کنم...انقدر نگران سفرِکربلایِ  اربعینم نباشم...

اونایی که اهل ادبن،شب اول که وارد حسینیه میشن،به در که میرسن،نگاه نمی کنند، سر پایین میندازند...هی میگن:
"صلی الله علیکِ یا سیدتی و مولاتی یا فاطمة الزهراء..." *

به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان
مرا چه شد که به لبیکِ سوختن نرسیدم

دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره
به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم

به تن لباسِ ریا کردم آه، یک سرِ سوزن
به بوریایِ تو ای شاهِ بی کفن نرسیدم

دوباره بر سرِ نی سیب هایِ سرخِ رسیده است
دوباره ماهِ محرم رسیدم و من نرسیدم

*اول که نامه نوشتند هزارهزار گفتند: آقا همه جا سبز شده، درختامون میوه داده،ما فقط تو رو نداریم اگه میای سریع بیا.یعنی ما برای کشتنِت عجله داریم،بیا..."فانَّما تقدِمُ علی جُندِِ لکَ مُجَنَّدَه"اگه بیای سپاهی برای تو آراسته است...هزارهزار سرباز از کوفه سرباز میاد، آدم میاد، فرمانده میاد، سمت لشگر تو کسی نمیاد...اگه میتونی سریع بیا...فرمود:من مسلم بن عقیل رو سمت شما میفرستم. مسلم وارد کوفه شد..گروه گروه می آمدند مقابل مسلم می نشستند،نامه رو باز می کرد"وَالقوم یَبکون شوقَاً منهم إلی قدوم الحسین"همه فقط های های گریه می کردند...گریه کردن تنها فایده نداره کوفیان هم براش گریه می کردند...اونایی که سر از بدنش جدا کردند، بعضی هاشون گریه می کردند. یه نفر عصر عاشورا آمد سراغ دخترش. گوشواره از گوشش میکشید،گریه می کرد...گفت چرا گریه می کنی؟گفت:دلم میسوزه برا تو...گفت:خب این کارو نکن گفت:اگه من نکنم،یکی دیگه میاد گوشواره تو می بره..*

*مسلم، وقتی آمد در خانه طوعه نشست اومد بیرون...گفت:ها ؟!گفت: یه ذره آب به من بده.آب خورد‌‌‌. پیرزن صدا زد:بلند شو...درست نیست در خونه من بشینی...
در روایت دیدم،سه بار تکرار کرد..."فَسَکَتَ مسلمُ بنُ عقیل..."مسلم ساکت بود...گفت: بلند شو مرد،بلند شو برو سراغ خانواده ات‌..صدا زد : "يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ.."من کسی رو ندارم.من تو این شهر غریبم..بهش پناه داد...*

روضه امشب،روضه تنهاییه.از در مسجد کوفه، بیرون آمد.دیگه کسی همراهش نبود...والتَفَتَ..."یه نگاه به عقب انداخت...هیچ کس نبود راهنمایی کنه بگه مسلم از این طرف برو...ظاهرا کوفه رو بلد کسی نبود ازش دفاع کنه.همین جور سرگردون تو این کوچه ها میچرخید،نمیدونست کجا بره.صبح شد. این خانواده ای که میگم،مرداشون این جور غیرت دارند...

در روایت دیدم سه هزار سوار برای مسلم بن عقیل فرستادندسه هزار سوار برای یک نفر فرستادند...وقتی صدای پای اسب ها رو شنید،از زن تشکر کرد..."جزاک الله خیرالجزا..."ازش تشکر کرد...سریع رفت بیرون .مرد بود...گفت:تو این خونه زنِ تنهاست...اینا با من کار دارند...این زن که گناهی نکرده...جنگ رو برد داخل کوچه ها...از بالای بام ها بهش سنگ می زدند...
"یرمونه بالنبل والحجاره"بهش تیر می زدند‌...آوردنش در قصر...نزدیک قصر که رسید گریه کرد...یکی بهش گفت:مسلم! خجالت بکش...تو برای کار بزرگی قیام کردی...صدا زد:من برای خودم گریه نمی کنم.من برای خودم مرثیه نمیخونم" ولکن ابکی للحسین و آلِ الحسین"من دارم برای امام حسین گریه می کنم..."ابکی لاهلی مقبلین الیَّ"برای اون خاندانی که دارند به سمت من میان...

مسلم بن عقیل رو آوردند جلوی عبیدالله ابن زیاد...اولین کاری که کرد اینه روایت:
اول شروع کرد جلوی مسلم بن عقیل به امیرالمومنین فحش دادن...به امام حسین ناسزا گفتن...مسلم گریه کرد...*

تو کوفه نیستی ببینی که مسلمت چه به کسه
داد می زنم نیا ولی صدام بهت نمی رسه

فقط یک دلیل داره گریهٔ من
یکی کاشکی مسلم رو یاری کنه

حسین داره با خونواده میاد
مسلمونی نیست که یه کاری کنه

میخواستم رو پاهات بیفته سرم
ولی هر کسی قسمتی داره

میدونی دارم تشنه جون میدم
اینم حتماً حکمتی داره

«نیا کوفه زادهٔ حیدر...»

برا تو گریه می کنم، نامه نوشتم که بیا
تنها میشی عین علی، وفا ندارند کوفیا

پر از سنگه دامنِ کوفیا
تا با دستِ پُرتَر بیان گودال

به اسباشونم نعل تازه زدن
تا جسم تو بهتر بشه پامال

برای یه مشت پول خرده سیاه
برا کشتنت کیسه میدوزن

تو غوغایِ غارت همه دخترات
توی شعله ی کینه می سوزند

«نیا کوفه زاده حیدر....»