نمایش جزئیات
روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
السلام علی المهدی و علی آبائه السلام اللهم کل لولیک...
آمدم تا رشتهام را بر درت محکم کنی
زندگیم را با ذکر دائمت توأم کنی
با تضرع زیر لب دارم صدایت میزنم
تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی
*پیامبر صلی الله میفرمودند: یتیم کسی نیست که پدر از دست داده اونی است که امام از دست داده...*
با تضرع زیر لب دارم صدایت میزنم
تا که قدری از حجاب بینمان را کم کنی
شرمسار و سر به زیرم که سبب شد
باز هم گریه بر معصیتهایم کنی
یابن الحسن خستم از خدعههای نفس از طول عمل
آمدم یابن الحسن دیگر مرا آدم کنی
*آقا جان! منو مال خودت کن، کاری کن شبانه روز یاد تو باشم، بزرگان میفرمودند: دو دقیقه بعد از نماز صبح با امام زمان حرف بزن، کارهای روزمره ی خودت رو اصلاً به آقا بگو، کم کم آقا میشه رفیقت روت نمیشه گناه کنی، چون میخوای برای رفیقت تعریف کنی...
مولای من صاحب من خیرخواه من سایه ی بالا سرم
میشود قلب مرا خالی ز نامحرم کنی
دوری از کرب و بلا دارد مرا دق میدهد
کربلایی کن مرا تا فارغ از این غم ها کنی
دوست دارم یاورت باشم به اشک بر حسین
ساعتی که گریه بر آن ماتم اعظم کنی
*قربون آقایی که شب و روز گریه میکنه فرمودند اگه اشکم خشک بشه خون گریه میکنم...*
جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب
گوشه مقتل نظر بر جسم درهم کنی
* امشب شب یتیم نوازی است، قبل از اون میخوام از امام حسن چند جمله بخونم، اینقدر این دوتا برادر امام حسن و امام حسین به هم علاقمندند، پیامبر خدا میفرمایند: تمام چشمها فردای قیامت گریانند، الا چشمی که بر حسن گریه کرده باشه...
امشب خیلی گریه کن، امام حسین خیلی احترام امام حسن رو نگه میداشت همیشه محضر آقا سکوت میکرد، امام حسن هم اینقدر احترام میکرد، ابن عباس میگه یه بار به امام حسن گفتم یه جوری به حسین احترام میکنید گویا حسین از تو بزرگتره؟ حضرت فرمود: من در هیبت حسین هیبت بابام امیرالمومنین رو میبینم، خیلی این دو احترام هم را داشتند، از نور هم مُستفیض میشدند، لذا وقتی امام حسن جان داد، آقا فرمود: غارت زده اونی نیست که مالش رو به غارت بردن، غارت زده منم که برادری مثل تو رو به خاک سپردم، دیگه محاسنم رو خضاب نمیکنم، عطر استفاده نمیکنم... ابی عبدالله دیگه خضاب نکرد، تو گودال محاصن آقا را به خونش خضاب کردن، امشب روضه آقازاده ی امام حسنِ...*
وای اگر سوختهای نالهی شبگیر کند
کودکی را غم یک حادثه ای پیر کند
من چهل سال گرفتار غروبی سردم
بین آن کوچه غم فاطمه را گم کردم
بغضها راه گلو را همه شب سد کردند
همه حتی در و دیوار به من بد کردند
کسانی که سر سفره من میماندند
نانشان دادم و هر روز مُذِلَّم خواندن
کینه مخفیشان را علنی میکردند
دوستان نیز به من بد دهنی میکردند
نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود
نگو از همسرم بگو قاتل من قنفذ بود
شرر این قوم به من بیشتر از زهر زدند
صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند
*امشب شب مدینه رفتنه، همه با هم بریم گودال، هم در و دیوار تو کوچههای مدینه...*
غنچه ی یاس علی داغ زدن داشت مگر
یک زن حامله شلاق داشت مگر
*امام حسن غم کوچه پیرش کرد، آقازاده اش عبدالله هم همین رو میگفت، من دیگه تحمل ندارم مثل بابام که پیر شد غربت عموم رو ببینم، مُنْتخب طُرَیْحی نقل میکنه: میگه وقتی عبدالله وداع عمو جانش رو دید، با اهل خیام خیلی بیقرار شد، صدای التماس زدنها رو میشنید ابی عبدالله اومد راه بیفته دیدن عبدالله پشت امام راه افتاد ابی عبدالله صدا زد خواهر بیا عبدالله رو نگه دار...*
چون هیچ کسی دور پیامبرزاده
همه امید عمو کیست برادرزاده
اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز
گرچه افتاده ابوالفضل حسن مانده هنوز
یازده سال عمو جای پدرِ من بودی
مثل پروانه فقط دور و ور من بودی
بیشتر از علی اکبر نظرت بر من بود
جای من مثل پسرهات بر آن دامن بود
زودتر از پسرت لقمه به من میدادی
با ما شب و روز سلامی به حسن میدادی
خاطرت هست نشستی به کنارم سحری
قول دادی که مرا هم ببری هر سفری
حال امروز چه رخ داده امیر دو سرا
میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا
فکر کردی بروی من به حرم میمانم
بیخیال تن زخم پدرم میمانم
دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم
نیزهای بر کمرت خورد که خم شد کمرم
نیزهها گیسوی خونین تو را شانه زدند
نیزهها نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند
بعد با هم سر قتل تو لج میکردند
قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند
حسنیها همه یک روضه سنگین دارند
هر یک خاطره با بازوی خونین دارند
ابی عبدالله میگفت: خواهرم نگهدار این پسر رو... از اون طرف تو گودال نوشتم شمر فرمانده بود، شمر و خولی و یاران نقل مقتل اینه: آقا را احاطه کرده بودند تحریک میکرد هرچی میتونید حسین رو بزنید، در مقتل مقرم نوشته: عبدالله داره از دور نگاه میکنه، ابی عبدالله هی نیزه رو میگیره میاد بالا میافته، نقل مقتل اینه: حسین دیگه توان ایستادن هم نداشت، این نامردها دورش رو احاطه کرده بودن، عبدالله تا دید، حسن زاده است، نتونست تحمل کنه، دستش رو از دست عمه کشید، دوید به سمت عمو، چطور جمعیت رو شکافت من نمیدونم، خودش رو رسوند به عمو، دید بَحر ابن کَعب شمشیر رو بالا آوُرد، تا به آقا بزنه، صدا زد: وای بر تو میخواهی عموی مرا بکشی؟ دستش رو آورد شمشیر به بازوش خورد، به استخوان رسید، بچه صدا زد عمو رو، نقل دیگه میگه: گفت: یا اُماه من نمیدونم مادر خودش رو گفت، یا بازو شکسته رو گفت...
اسم بحر ابن کعب ملعون رو آوردم، نوشتن: یه جا اونجا حاضر شد، جای دیگه ای لباس آقا را غارت کرد...*
ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شده
بر سر پیراهن یادگاری فاطمه دعوا شده
استخوانهای تنت مثل دلت نرم شده
از بعد حسن گفتی که غارت زدهای
حال غارت شدهای پیراهنی نیست تو را
*سخت ابی عبدالله، عبدالله را در آغوش میکشید، تو کربلا دست عبدالله که قطع شد بوی حسن کربلا را گرفت، گویا امام حسن رو بغل کرده، اون لحظه هم که مادرشون جان داد، دو برادر باهم اومدن تو حجره تو بغل هم گریه کردن، گفت خدا بهت داداش صبر بده...
میگن تو گودال هم آقا داشت با این بچه حرف میزد بچه رو ذبح کردن، مشخصه از فاصله نزدیک بچه را زدن....
برچسب ها
- رضا بذری
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- محمد رضا بذری
- مداحی محدرضا بذری
- متن روضه شب پنجم محرم
- حاج محمد بذری
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن
- آموزش مداحي
- دانلود مداحي
- محرم 1402
- شب پنجم محرم 1402