نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری

باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین!
 دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین!

من کجا روضه کجا؟ معرفت آقا بود 
من حواسم به خودم بود صدا کرد حسین!

به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه
رفت با گریه کنه خویش صفا کرد حسین!

*لذا فرمودن وقتی داری بر مصائبش گریه می‌کنی مطمئن باش آقات روبروت نشسته..*

 حسین! 
من شکستم دل او را دل من را نشکست 
 این همه سال مراعات مرا کرد حسین!
 
 گریه‌ام نور به قبر همه امواتم شد
 دین برگردن ما بود و ادا کرد حسین!
 
نام ما را ته مقتل به زبان آورده
خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین!

من حسینی شده ام چون خود زهرا می‌خواست
 فاطمه نام مرا برد و دعا کرد حسین!
 
چهار دیواری این روضه خودش، شش گوشه است
 کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین
 
اربعین کاش بگویم به همه در صحنش حاجتم کرب و بلا بود و روا کرد حسین

خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی هرچه را داشت در این راه فدا کرد حسین

 *حتی علی اصغرشم آورد ابی عبدالله*

 در تب و تابی، چه‌ جور لالایی بخونم یکم بخوابی
 تو مشک سقا هم نمونده قطره آبی در تب و تابی

 هنوز لبات یه مادرم بهم نگفته 
چرا باید رو این لبا ترک بیوفته 

ببخش که شیر ندادمت چند روزه مادر زبون نچرخون که لبات می‌سوزه مادر

 لالا لالایی لا لالایی 
کوچیک‌ترین فدایی این خیمه‌هایی
 می‌خوای بریم میدون روی دوشِ بابایی

 رو دوش بابا که میری چشاتو وا کن 
 برای بار آخرم منو نگاه کن

 با گریه‌هات رجز بخون میون لشکر
 صدای هلهله میاد نترسی مادر
   
حیرونه بابات... 
مگه چجوری زدنت دلخونه بابات 
چرا هنوزم وسطه میدونه بابات

اینا که کینه‌ اشونو از غدیر گرفتن
بچه‌ امو تو شیش ماهگی از شیرگرفتن 

خیر نبینه حرمله به بابات می‌خنده
با چی زده بچه‌ام سرش به مویی بنده
 
*در بعضی از نقل‌ها داریم تا صدای استغاثهٔ ابی عبدالله بلند شد."هل من ناصر ینصرونی هل من ذاب یذب عن حرم  رسول" نوشتن اول خدای عالم لبیک گفت،  نقل نقلِ عجیبیه.. بعد اینکه خدای عالم لبیک گفت پیغمبر لبیک گفت،امیرالمومنین لبیک گفت، فاطمه زهرا لبیک گفت، امام حسن لبیک گفت، نوشتن حتی ابدان مطهر شهدای کربلا هم به لرزه افتاد. همه ی عالم لبیک گفتن به ابی عبدالله... اما یه وقت فرمودن: این بچه هم  خودشو از گهواره به زمین انداخت. یعنی بابا! هنوز یه نفر مونده روش حساب کنی منم هستم بابا.. به گونه‌ای که زن‌ها، اهل خیمه مطمئن شدن این بچه داره تلویحه میگه به استغاثهٔ پدر داره لبیک میگه.. ابی عبدالله فرمود: این بچه رو بیارید....

*شب عاشورا وقتی قاسم بن الحسن صدا زد....عمو جان! آیا منم از شهادت بهره‌ای دارم؟ فرمود: "کَیفَ المَوتُ عِندَکَ؟"مرگ در نزد تو‌چگونه است؟ گفت: "أحلی مِنَ العَسل" فرمود: پسرم! هم تو به شهادت می‌رسی هم طفل رضیع من.. ابی عبدالله شب عاشورا فقط روضهٔ علی اصغر برای اصحاب خوند گویا فیضیست که حتی اصحابم باید بهره ببرن. در روضه علی اصغر  من نمی‌دونم شاید فیضیست که باید شب عاشورا اصحابم به فیض روضه علی اصغر برسند و گریه کنن و همه گریه کردن.. بعد عبارتی داره ابی عبدالله ..این حرفا رو که به قاسم زد فرمود:"اِذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً" فرمود زمانی که روح من از عطش خشک میشه..

"وَ صِرْتُ اِلی خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً" 
من هی میرم تو این خیمه ها دنبال یه نوشیدنی یه آبی چیزی می گردم "فَلا أَجِدُ قَطُّو" فرمود: چیزی پیدا نمی‌کنم. شب عاشورا داره روضه می‌خونه اصحاب دارن گریه می‌کنن.. می‌فرماید "فاقول: ناولوني ابني لأشرب من فيه" می‌فرماد: من اونجاست که میگم بچه‌ امو بیارید من یکم از این نمی که کنار لب این بچه‌است بتونم تشنگیمو برطرف کنم.. یا بقیه الله چه بلایی سر ابی عبدالله میارن؟! آرام آرام نوشتن لباس پیغمبر و به تن کرد سوار برناقه ی پیغمبر شد. اومد آرام آرام سمت میدون که با این لشکر حرف بزنه مردم می‌گفتن تازه حسین قرآنو آورده بود. هرچی گفت ما زیر بار نرفتیم.. الان چی آورده دیدن از زیر عبا یه بچه شیرخواره رو رو دست بلند کرد..

 یه غنچه رو از بوته جدا کنی اول سر حاله اما دو سه روز بهش آب ندی سر غنچه از ساقه کج می‌شه.. هر طرف ابی عبدالله بچه رو نگه می‌داشت سر به یه طرف می‌افتاد..۷ روبرو لشکر، بچه رو رو دست بلند کرد. ما در ناحیه مقدسه سلام حضرتو داریم می‌فرماید:"الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ" طفل رضی، طفل شیرخواره، بعد می‌فرماد: "الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ "یعنی هدف که قرار گرفت افتاد به زمین.. بابا ما گاهی از زمین افتادن ابی عبدالله می‌گیم..*

 بلند مرتبه شاهی به زحمت افتاده
برای جرعه ی  آبی به منت افتاده

 *بچه رو، رو دست بلند کرد فرمود: "مُنّوا عَلَی‏ ابن المصطفی" رو سر پسر پیغمبر منت بذارید "بِشَربَةِ یَحیا بِها أطفالَنا "یه جرعه آب به من برسونید بچه‌هام دارن از تشنگی می‌میرند.. لشکر به همهمه افتاد چه کنیم؟ حق با حسینه، یکی گفت نه! حربهٔ حسینه از این بچه می‌خواد استفاده کنه خودش به آب برسه.. یه وقتی دیدم صدای عمر سعد بلند شد بگید حرمله بیاد امیر پدر رو بزنم یا پسر؟ گفت: با یه تیر دوتا نشون رو  بزن به پسر بزنی پدر می‌میره.. بزن حلقومه این بچه رو مگه سفیدی گلوی این طفلو نمی بینی؟ 

 اخبارالطوال دینوری مقتل قدیمه مال قرن سه.. می‌فرماید: علی اصغر و شش ماههٔ ابی عبدالله رو با تیر مشقص زدن تیر مشقص رو عرب معنی می‌کنه میگه اون تیری که می‌خواستن حیوونای وحشی رو باهاش بزنن.. فرقی هم داره پیکانش بزرگتره قد تیر بلندتره برا همین بود فرمودن: "فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ" تیر گوش تا گوش این بچه رو برید. سر به پوست آویزان شد..آی امام حسینیا برا علی اکبر جون داد کی از خیمه اومد؟ زینب کبری اومد بیرون.. اما یه نقلی امشب به دستم رسید وقتی علی اصغر جون داد ام کلثوم اومد بیرون اینجوری می‌خوند..
میگفت:"یا لَهفَ قلبی علَی الصّغیر الظّامی فَطَمَتهُ السّهامُ قبلَ الفِطام" «من تاحال فکر می‌کردم این عبارتو بی‌بی تو اسارت گفته» اما از خیمه اومد بیرون  میگفت:دلم کبابه برای بچه‌ای که خواستن از شیر جداش کنن با تیر جداش کردن.. چهار بیت خانم ام کلثوم فرمود: این بچه رو به خون خودش غلطوندن. فرمود: اشک این بچه رو درآوردن ..امام حسین با خون گلوی علی اصغر سه کار کرد. کار اول ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو به آسمان پاشید. امام باقر فرمود: اگر یه قطره به زمین می‌رسید عذاب نازل می‌شد. کار دوم ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو گرفت قنداقهٔ علی اصغر رو خونی کرد. کار سوم ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو گرفت هی به محاسن خودش می‌کشید..

دیدن ابی عبدالله داره برمی‌گرده سمت خیمه..نوشتن ابی عبدالله بچه رو بغل کرد یه کاری کرد. میگم شاید برای این کار حسین بود صدای آسمونیا در اومد.. گفتن: 
"دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ"یه کاری کردن آسمونیا دادشون در اومد بچه رو بدید به ما، ما بچه رو می‌بریم بهشت براش یه دایه در نظر گرفتیم. چیکار کرد ابی عبدالله.. دیدن این بچه رو بغل کرد  هی گلوشو میکشه به گلوی بریدهٔ علی اصغر..ابی عبدالله صدا زد.."وَ الله لَأَنتَ أكرَمُ عَلَى اللّه مِنَ النّاقَةِ" این طفل کم از ناقه ی صالحِ پیغمبر نیست. فرمود: این طفل بزرگتره، مقامش بالاتر از ناقه ی صالح پیغمبره.. اصلا هر وقت گویا اهل بیت تو مخمصه می افتادن گرفتار میشدن از این تعبیر استفاده می کردن ..مادر ما هم دید امیر المومنین رو دارن می برن صدا زد میرم کنار مزار بابام نفرینتون می کنم.بچه های من و من کم از ناقه ی صالح پیغمبر نیستیم..*

آخ سر کوه بِلند مِن باشم و تِه
آخ  بلور و یاسمن مِن باشم و تِه

ای اگر خواهند ته ره قبر سپارن
میون یک کفن من باشمو ته

آخ لالالا لالا دِله بَبِردی 
لالا لالا سه روزه او نَخِردی
  
دیگه نخامه که وارش بباره 
که تی شرمنده ها کرده بابا ره
 
رباب است و خروش و خسته حالی  
به دامن اشک و جای طفل، خالی
 
اگر گهواره را پس داده بودن 
دلش خوش بود با طفل خیالی
 
آی تو رفتی و شدم درمونده اصغر 
لباسات پیش مادر مونده اصغر

پدر در وقت دفنت جای تلقین 
برای تو لالایی خونده اصغر

آی دست و پا میزنه تقصیر نداره 
شیر خواره تحمل تیر نداره 

تقصیر منه که منت کشیدی
بمیرم که مادرش شیر نداره
 
*ببین رباب چی می گه : ..*

نبینم اینجوری آشوبی آقا 
دستتو رو خاکا می کوبی آقا
 
علی اصغرم فدات ببینمت
آقا تو که چیزیت نشده؟ خوبی آقا؟ 
 
حسین جان! تشنگی برده امونم
 توونم سخته را ه برم با قد کمونم 

یکمی زمان بده منم بیام
 تا براش نماز میت بخونم
  
پشت خیمه با خجالت رسیدم‌
پیر شدم تا اشک چشماتو دیدم 

یادته روز تولدش آقا 
من با خنده های تو میخندیدم 

خاک میگن سرده نه خاک اصغرم 
تشنه کشتنش نمیشه باورم

 روی میوه ی دلم خاک نریزید
 خاکو باید بریزی روی سرم

نبینم ناله های حزینتو
عرق شرم روی جبینتو 

مخفیونه کاشتی بذرتو ولی
میزنن با نیزه شخم زمینتو

اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره

کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره

مثلا تو رو تاب میدم 
مثلا به تو آب میدم 

مثلا تو صدام کردی 
من با خنده جواب میدم 

مثلا عمو برگشته 
شدم آره خیالاتی
 
مثلا همه جمعیم و
توی آغوش بابایی
 
لالایی گلم تشنه ی یه جرعه آبه علی 
لالایی گلم بیا بغلم بخوابی علی