نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شد شبِ هشتم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری
"اللهُمَ صل علی فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُک"
پای ما تا راه دشوار فراقش را گرفت
در میان هر حسینیه سراغش را گرفت
عالم زر هر کسی ارثیه از دلدار برد
این دل ما هم خدا را شکر داغش را گرفت
خانهٔ تاریک قبرش روزِ روشن میشود
هر کسی روی شانهٔ خود چلچراغش را گرفت
پیش پایش پادشاهان نیز سر خم میکنند
نوکری که دامن شاه عراقش را گرفت
رفته رفته گرم شد بازار دکّان داری اش
دست آن کاسب که کتری اجاقش را گرفت
گریه بر خون خدا شیرینترین رخداد ماست
خوش به حال هرکه شور اتفاقش را گرفت
مادرم آنقدر روی مهر تربت گریه کرد
عاقبت عطر حرم کلِّ اتاقش را گرفت
دست از عالم کشیدن اصل رکن عاشقیست
طالب عشق از دنیا طلاقش را گرفت
عشق تعریفی ندارد جز حسین فاطمه
از نخستین روز قلبم اشتیاقش را گرفت
پیش چشم باغبان آتش به محصولش زدن
نیزهای بیرحم آمد سروِ باغش را گرفت
صحن اکبر زیر پای کوفیان تخریب شد
با عبا بابا بقایای رواقش را گرفت
*شب علی اکبر امام حسین خدا به همتون خیر بده برین دم خونهٔ علی اکبر امام حسین..*
شیشه عمر پدر خرد شدی در نظرم
سر پیری چه بلاییست که آمد به سرم
" السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ
سَلِيلٍ مِنْ سُلَالَةِ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ"
خواستم پر بکشم سمت تو خوردم به زمین
طرز درهم شدنت چیده همه بال و پرم
شمر با هر ولدی گفتن من میخندد
پسرم! ای پسرم ای پسرم ای پسرم
تا به حالا نشده پیش پدر پا نشوی
حیف باشد دم آخر نکنی مفتخرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شدهای
علی اکبر! علی اصغر شدهای در نظرم
*امام صادق تو زیات نامه حضرت علی اکبر فرمود: "وَ لا تَسکُنُ عَلیکَ مَن أَبیکَ زَفرَهٌ حینَ وَ دَّعَکَ لِلفِراقِ " علی اکبر پدرت دیگه از گریه آروم نگرفت.برا وداع تو دیگه دل بابا آروم نشد...
خبرش پخش شده، پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده، ریختهای دور و برم
*امشب جوونا باید مایه بذارن چون ابی عبدالله صدا زد.... جوونای بنی هاشم بیایید کمک حسین..*
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
بابا چه کنم با تو و این درد سرم
دارد از سمت خیمه عمهٔ تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم
کار تشییع تو یک روز زمان خواهد برد
همه از خیمه بیایید که من یک نفرم
*شیخ جعفر شوشتری روضه علی اکبر میخوند میگفت: نمیگم روضهٔ شهادت علی اکبر میگم روضهٔ وفات حسین... بعد ادامه میداد میگفت: نه یک وفات، بلکه وفاتهای حسین...مقاتل مینویسند همه اومدن اذن میدان بگیرن آقا بهشون جواب رد میداد جُون غلام امامحسین با چه زبون ریختنی اجازه میدان گرفت... قاسم ابن الحسن به چه التماسی افتاد عمو اجازه داد.. اما تا علی اکبر گفت: بابا من برم؟ ابی عبدالله تعلل نکرد گفت برو پسرم.. اولین شهید بنی هاشم بعد اصحاب علی اکبره.. اصحاب گفتن تا ما هستیم یک نفر از بنی هاشم نباید بره.. به خدا پای حرفشون ایستادن.. آماده شد اومد سمت خیمهها زنها همه دور علی اکبر رو گرفتن. این بچهها خودشونو به بازوی علی اکبر آویزون میکردن.. زنا میگفتن "ارحم قربتنا" به غریبی ما رحم کن. ابی عبدالله اومد تو خیمه فرمود: رهاش کنید"فَإنه مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ" علی اکبر من ذوب شده، حل شده در خدای خودش بذارید بره..امام سجاد میفرمود: من از شدت تب میسوختم تو خیمه، یه وقت دیدم کف پام کمی خنک شده چشمامو باز کردم دیدم برادرم هی صورتش رو به کف پام میکشه.. صدا میزنه.. داداش حلالم کن منم دیگه رفتنیم..نوشتن این دو تا آقازاده هم رو در آغوش کشیدن و گریه کردن.برا غربت پدر، برا وداعشون. حالا علی اکبر آماده رفتنه باید سلاح به تن ببنده. شیخ جعفر میگه ابی عبدالله سلاح رو به تن علی اکبر بست.اما حالا میخواد سلاح ببنده آروم میبنده.میخواست سوارشه از مرکب میاردش پایین ببینم زره اتو محکم کردم یا نه، ببینم خودتو درست بستم یا نه،ببینم شمشیرتو درست بستم یانه، سوار بر مرکب شد شیخ جعفر میگه ابی عبدالله قدری نفرین کرد، قدری دست پشت دست گذاشت،قدری محاسن خودشو به دست گرفت، میگه دیدیم دستاشو برد بالا علی اکبر میرفت حسینم پشت سرش راه میرفت"اللَّهُمَّ اشهَد عَلى هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاًو مَنطِقاً بِرَسولِكَ" شیخ جعفر میگه اشک متصل از چشمای حسین میومد. اومد تا جایی که صداش برسه به لشکر صدازد. ای لشکر بیچارهام کردی ببین من کیو دارم میفرستم سمت شما.
جنگ نمایانی کرد همه رو بیچاره کردتعداد رو مقاتل آوردن. علی اکبر برگشت روبروی پدر قرار گرفت"یَا أَبَه الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی" بابا! تشنگی بیچاره ام کرده سنگینی سلاح داره اذیتم میکنه اگه کمی آب باشه بهتر میتونم بجنگم.شیخ جعفر شوشتری میگه سختتر از روضهٔ جان دادن علی اکبر اعظم مصیبتها آب خواستن علی اکبر از ابی عبدالله بود. میگه این جمله انقدر سنگین بود حسین دستاشو برد بالا میزد تو سر خودش صدا زد"هاتَ لِسانَک" این زبونتو بده به من یه کام سنگین گرفت از پسرش.. چنان بغل کرد علی اکبرو.دوباره علی اکبر رفت سمت میدان جنگ نمایانی کرد. نوشتن باز هم تعداد زیادی را به درک واصل کرد. کم کم تعداد زخمها زیاد شد.در بعضی از نقلهاست وقتی مختار مُرّة بن مُنْقُذ رو گرفت گفت: تو قاتل علی اکبری؟ گفت: من یه نفرم هزاران نفر تو قتل علی اکبر نقش داشتن.مُرّة بن مُنْقُذ ضربهٔ اول و اساسی ترین ضربه رو زد.دور زد صدا زد.. آثام عرب به گردن من اگر داغشو به دل باباش نذارم. اومد دور زد از پشت شمشیر و زد به فرق علی.. این اساسیترین ضربهای بود که به فرق علی اکبر خورد اکبر بیرمق شد.دستها رو دور گردن اسب انداخت. اسب جنگی آموخته است سوارش وقتی زخمی شد به سمت لشکر خودی ببره اما دیدن این خونه فرق علی ریخت رو چشم اسب،اسب مسیر و اشتباه رفت، رفت تو دل دشمن، دشمن کوچه باز کرد یکی افسار اسب رو گرفت هر کی عقده از علی داره بیاد" فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً" تکه کردن این آقازاده رو افتاد به زمین باباشو صدا زد...
سید جعفر شوشتری میگه: کنار بدن قاسم امام حسین مثل باز شکاری اومد. اما کنار بدن علی اکبر با تأنی میومد دیگر توان نداشت. اومد دید یه گوشه شلوغه نیزهها، شمشیرها، بالا میره پایین میاد.. تا چند قدمی علی اکبر رسید حسین رکابشو گم کرد.افتاد از رو اسب به زمین تا اومد بلند شه دید نمیتونه.. هی میومد بلند شه هی این زانو تا میخورد می افتاد رو زمین..نوشتن با زانو قدم برداشت هی میگفت: ولدی.. ولدی... اومد کنار بدن علی اکبر.. اومد صورت به صورت علی اکبرش گذاشت..انقده بلند بلند ناله زد ابی عبدالله... اما برای اینکه اب عبدالله جان نده کنار بدن علی اکبر.. باید یه اتفاقی جلوه کنه باید یه مصیبتی بالاتر جلوه کنه.. ذهن و فکر ابی عبدالله که درگیر علی اکبره جای دیگه بره. یه وقتی دید بین این همه نامحرم صدای زینب میاد.. ابی عبدالله تا صدای زینبو شنید بلند شد حالا زینب نشست خواهر خودشو رو بدن علی اکبر انداخت. مهيّج الأحزان نوشته صحنه رو دید، دید بیقرار شده زینب، عباشو درآورد کشید رو تن خواهر..
علی رو هم از منزل میبردن یه وقت دید زهرا افتاده رو زمین.. اونقدر خون از سینه ی بی بی اومده مولا عبا رو درآورد رو تنِ زهرا انداخت...*
بنا نبود که آفت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
«ای حسین...»
برچسب ها
- رضا بذری
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- شعر مذهبی
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- گریز مداحی
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- محمد رضا بذری
- مداحی محدرضا بذری
- حاج محمد بذری
- متن روضه شب هشتم محرم
- روضه حضرت علی اکبر
- متن روضه حضرت علی اکبر
- شعر شهادت حضرت علی اکبر
- متن روضه شب 8 محرم
- حضرت علی اکبر امام حسین
- بذری
- محرم 1402
- هشتم محرم 1402
- شب هشتم محرم 1402