نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری

روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام  اجرا شده شبِ نهم محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا بذری

"السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِی وَ عَلی آبائِه.."

از ابتدا بزرگتر ما حسین بود
یک سایه بود روی سر ما حسین بود 

گفتی بهشت چیست نوشتیم کربلا
اصلاً بهشت در نظر ما حسین بود

هر کس در این جهان اثری از خودش گذاشت
گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود

هر چند والدین عزیزند نزد ما
از والدین عزیزتر ما حسین بود

دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد
در تلخی جهان شکر ما حسین بود 

تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و 
تسبیح شام تا سحر ما حسین بود 
 
افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد
شرمنده ایم ما، سپر ما حسین بود

امسال هم بَرات حرم میدهند به ما
هر سال بانی سفر ما حسین بود

چشم به خیمه گاه و تنش زیر سم اسب
شاه شهید خون جگر ما حسین بود

*این روایت تو امالی صدوق هست.یه روز امام سجاد علیه السلام عبیدالله پسر و آقازاده ابالفضل العباس علیه السلام رو میبینه. تا آقازاده عباس علیه السلام رو دید امام سجاد شروع کرد گریه کردن فرمود :
"ما مِنْ يَوْمٍ اَشَدُّ عَلي رَسولِ اللهِ صَلّي اللهِ عَلَيه وَ آلهِ وَ سَلَّمْ مِنْ يَوْمٍ اُحُدٍ قُتِلَ فيهِ عَمُّهُ حَمْزَةٍ بْنِ عَبدالمطلَبٍ اَسَدُ اللهِ وَاَسَدَ رَسولُ الله.."فرمود:هیچ روزی بر پیغمبر سختتر از روز احد نبود. روزی که حمزه سیدالشهدا در احد به شهادت رسید اون روز خیلی بر پیغمبر سخت بود.بعد ادامه دادو بعد از اون هیچ روزی مثل جنگ موته نبود..فرمود: روز جنگ موته که خیلی جعفر برادر امیرالمومنین مظلومانه اونجا به شهادت رسید. فرمود: هیچ روزی مثل اون روز نبود. حضرت همینجوری گریه میکرد آقا زاده ابالفضل العباس رو میدید یه وقت فرمود: "وَ لا یومَ کَیَومِ الحُسَین"اما هیچ روزیم مثل روز جان دادن حسین روز عاشورا نبود.." اِزْدَلَفَ اِلَيه ثلاثونَ اَلفَ رَجُلٍ يزَعمونَ أنَّهم مِن هذِهِ الأُمَّةِ، كُلٌّ يتقرَّبُ الَي اللهِ عزَّوجلَّ بِدَمِه!.." حضرت فرمود: هیچ روزی مثل روز حسین نبود.سی هزار نفر جمع شدن در مقابل ابی عبدالله و اون نامردا آدمایی بودن، ادعا داشتن با اینکار که دارن حسینو میکشن...تقرب پیدا میکنن به خدای عالم"يتقرَّبُ الَي اللهِ عزَّوجلَّ بِدَمِه!.ثُمَّ قَال رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس" ادامه داد فرمود: خدا عموی ما عباس رو رحمت کنه.."فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَی وَ فَدَی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَدَاهُ "برا پدرم ابی عبدالله کم نذاشت عموی ما..خوب امتحان پس داد، عموی ما تا جایی که دستش از بدن جدا شد. آقازاده ی اباالفضل رو میدید گریه میکرد..*

*امشب شب تاسوعاست جمع شدیم برا قمرالعشیره گریه کنیم مبادا کسی امشب کم بذاره..*

ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من
دیدی آخر چشم خوردی خوش قد و بالای من

عباس من!
پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم
تیر خوردی نیزه خوردی جای زینب جای من

قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا
عباس!بعد از این هر کس که حرفی از عطش زد پای من..

مسجد کوفه هست اینجا یا کنار علقمه
فرق عباس است یا فرق سرِ بابای من

آنقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده ای
داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من

هیچکس اینگونه در بین اراذل هو نشد
گریه کن، خون گریه کن عباس بر غمهای من

این خجالت چه بلایی به سرت آورده است
قدر یک طفل است اینجا قامت سقای من

دارد از امروز خولی فکر معجر میکند
وای بر امروز من ای وای از فردای من

در شلوغی سرِ بازار بین مستها
رو نگردان روی نی از دخترِ تنهای من 
 
منو این همه غم چه کنم
شدی این همه کم چه کنم
تنِ پاشیده اتو به حرم ببرم نبرم چه کنم

مثل شیشه تنت شده خورد
جای تیرو نمیشه شمرد

یه عبا اگه پیدا بشه 
تو رو مثل علی میشه برد

به خدا تو برام نفسی
منو میکشه دلواپسی

یاعلی بگو پاشو داداش
همه منتظرن برسی

بی تو خیمهٔ من چی میشه
کار این همه زن چی میشه

حرمله، شمر و سنان
به حرم برسن چی میشه

نمیدونی چی سخته برام 
دیگه نایی نداره صدام

تو فقط پاشو خیمه بریم
به خدا دیگه آب نمیخوایم

خودت کار حرم رو جمع و جور کن
خودت حرمله رو از خیمه دور کن

به حرم برسون مددی
شده چند قدمم اومدی

یعنی باورمون بشه که
نا امید شدی زانو زدی

شده طعنهٔ دشمن همین
پهلوون حرم رو ببین

*اومد با عمود آهن به سر بزنه یه نگاه کرد گفت: عباس تویی که از صبح تا حالا میگن همه رو معطل کردی همه از تو حساب میبرن؟ یه وقت آقا صدا زد یه موقع اومدی من دست در بدن ندارم ..صدا زد تو دست نداری من دست دارم.. چنان با عمود آهن زد به فرق ابالفضل..نوشتن عباس با صورت به زمین افتاد...*

شده طعنهٔ دشمن همین
پهلوون حرم رو ببین

شدی مثل همون روزی که
بابامون علی خورده زمین

هنوز حرمله سیر نشده
پاشو آخه تا دیر نشده

پا شده تا که هنوز مثلا عباس!
زنی از ما اسیر نشده

چیشد تا مشک پاره شد شکستی
تا حرف از گوشواره شد شکستی

میرم میگم به زینب روضه اینجاست
خدا صبرت بده از بعد عباس

میبینی، آهمو افسوسمونو
به کی ما بسپریم ناموسمونو

*یه‌ جا گفتم مثل بابا زمین خوردی  میدونید یاد چی افتادم.. یزید ملعون یه جور میخواست امام سجاد رو راضی کنه حضرت فرمود: مال ازت نمیخوایم فقط هر چیزی از ما به غارت بردن رو بگو برگردونن تو چیزایی که غارت شده دست بافت مادر ما زهراست، بگو برگردونن..دستور داد هر چی به غارت رفته برگردونن...

*اما وقتی علم رو آوردن دیدن یزید با این خباثتش بلند شد هی میگه الله اکبرمیشینه چند بار پشت هم ..امیر چیشده؟گفت احسنت به این علمدارهمه جای این علم تیر خورده اما علمدار تا لحظه آخر این علمو رها نکرد..

از مادرش زهرا یاد گرفت..یه روز علی میبردن مسجد اینقدر بی بی رها نکرد علی رو اینقدر زدن به بازوی زهرا نوشتن تِکّه پیراهن تو دست بی بی جا موند..
مرحوم آیت الله فاضل میفرمودن: تو کوچه وقتی داشتن زهرای مرضیه رو میزدن «عین تعبیرشه» میفرمود: سر دعوا حلوا تقسیم نمیکنن..یکی با لگد زد، یکی با غلاف زد، یکی با تازیاته زد..اینقدر بی بی رو زدن جلو چشای علی...*

دامن کشان رفتی دلم زیرو رو شد 
چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت 
حسین قامتش خمید فدای سرت

قطره قطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قدو بالا شو بریم

به خدا بچه ها از تو راضین
تو رو جونِ بچه ها پاشو بریم

عباس من! 
سقای دشت کربلا، دلواپسم کردی
یک خیمه گاه چشم انتظارن برنمیگردی

غصه نخور عیبی نداره زده رقیه قید آبو
خودم جوابشونو میدم نخور تو غصهٔ ربابو

«ای وای علمدارم اباالفضل»

*ابی عبدالله سرشو به دامن گرفته بود نوشتن آقا هی سرشو از رو زانوی ابی عبدالله رو زمین میکشید آقا دوباره سرشو به دامن میگرفت..دوباره عباس سرشو رو کج میکرد میاورد رو خاک..نوشتن سه بار این کار‌ شد.آقا صدا کرد چه میکنی عباس؟
آی قربون معرفتت برم..صدا زد آقا دارم جون میدم سرم روی زانوی شما باشه..اما ساعتی بعد تو گودال قتلگاه کی میخواد سر شما رو به دامن بگیره...*

مردونگی کن پاشو میدونم که بی دستی
بی دست هم باشی میگن پشت حسین هستی

مردونگی کن پاشو میدونی که بی رحمن
دور و بر خیمه دارن از صبح میگردن

پاشو نذار هر بی حیایی
به اشک ناموسم بخنده

پاشو نذار هر کی بیاد و
 دست رقیه رو ببنده

«ای وای علمدارم اباالفضل»
 
 *بزرگان فرمودن ارباب مقاتل نوشتن روضه علی اکبر، روضهٔ احتصار حسینه.. اما در خصوص روضه عباس فرمودن: این روضه، روضهٔ انکسار حسینه ..فرمودن:ابی عبدالله اومد سر عباسو به دامن گرفت میفرمود: "إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي"یعنی دیگه کمرم شکست، بیچاره شدم..اما فرمود:"وَ شَمُت بی عَدُوِّی" عباس! دیگه روی دشمن به ما واشده..دشمن داره شماتتم میکنه...

 هُشام ابن اَصبَغ بن نُباته پسراَصبَغ ابن نُباته که لحظات آخرِ امیرالمومنین اومده بود بالا سر مولا.. میگه دم دروازه کوفه ایستاده بودم دیدم از دور یه سواری داره  جلو میاد.. اسب چموشی داره چیزی به گردن اسب بسته..این اسب چموش بالا و پایین میپره چیزیم که به گردن اسب بسته هی میخوره به زمین هی برمیگرده به سینه اسب میخوره..سوار اومد جلو دیدم حرمله است.گفتم حرمله این چیه به سینهٔ اسب بستی؟ گفت: سر بریدهٔ اباالفضل العباسه..گفت هر کار کردیم رو نی بند نشد... 
هر جا که هستی بگو یا حسین...*