نمایش جزئیات

روضه وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج‌میثم‌مطیعی

روضه وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج‌میثم‌مطیعی

چنین حکایت تلخی که دیده و که شنیده
سه ساله‌ای که غمِ او به عمر نوح رسیده

*ما امشب بیچاره اومدیم خودت میدونی، ما امشب خسته اومدیم،خودت میدونی ما امشب با سرِ پایین اومدیم...*

شنیده قصه ی؛ مادربزرگ را و ندانم
که نازدانه‌ی زهرا، چه از «کشیده» کشیده

سه ساله ای که دمیده‌است روضه های غریبی
به بازویش که شکسته، به قامتش که خمیده

*امشب سفارش ما رو به بابات بکن، ما گرفتار دنیاییم..*

«یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته، خدا شاهده...
هوای حرم، هوای بهشت
ببر کربلا، به جای بهشت...»

*من قبولت دارم بی بی سه ساله...من شما رو باب الحوائج میدونم...*

عزیزِ جانِ حسین است و رویِ خارِ مغیلان
چقدر این سو و آن سو فرار کرده دویده

بمیرد آنکه کشیده است معجر از سر طفلان
شکسته بادا دستی که گوشواره کشیده

سه‌ساله ای که خودش زینبی است با همه خُردی
تمام رنجِ سفر را به جانِ خویش خریده

رقیه آیه‌ی عشق است و امشب از سرِ بابا
شنیده آیه‌ی قرآن، ولی بریده‌ بریده

*من یه دختر سه ساله ای میشناسم که گفت:بابا!..*

«ز خانه ها همه بوی طعام می آمد 
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم...»

در شهر شام ملعون ها روی یه طبقی پارچه کشیدند،مقابل یه بچه سه ساله گذاشتند.صدا زد که من که غذا نمیخواستم...من بابامو میخواستم...گفتند:پارچه رو کنار بزن...پارچه رو کنار زد...به این سر نگاه می کرد...اول یه سوال کرد..."هذا رأسُ مَن ؟! "این سر کیه؟!" رأسُ أبیکِ الحسین..."سر بابات حسینه."فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةً لَه"دستای دختر بچه کوچیکه،سر رو با احتیاط بلند کرد...این دستا توان نداره...غذا نخورده...کتک خورده...تازیانه خورده ...دستا می لرزه...مراقبه این سر از بین دستا نیفته....*

پس از تحمل شامِ بلا و رنجِ اسیری
به حیرت است که خورشید او به طشت دمیده

از این شب این شب دوری به صبحِ دیدن بابا
گذشته و نگذشته، رسیده و نرسیده

شاعر : میلادعرفان پور