نمایش جزئیات

روضه وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی

روضه وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی

چادر به سر که کرد دل خانواده رفت
گویا که مِهر در شب تیره دمیده بود

بعد از پدر به سینه او غم سپرده شد
افسوس هر چه داشت به تاراج برده شد

* بعید نیست اگه بگم امشب همه ی اهل بیت نظر می کنن به مجلس
این سه ساله برا همشون عزیزه
حالا این خانم با این چیزایی که گفتیم 
چه اتفاقی براش افتاده*

حالا به روی خاک خرابه فتاده است
طفلی که بیش از همه زخمی جاده است

*گفتیم براش گوشواره خریدن، سینه ریز خریدن...*

حالا نه گوشواره به گوش و نه سینه ریز
بر سینه داغ خاطره ها را نهاده است

*وای اون گوشواره ها کجا رفته؟...*

دیده به گوش دختر شامی به چشم خود
آن گوشواره ها که پدر هدیه داده است

آن که به بوسه ی پدر از خواب می پرید

*دختر کوچولو داری یا نه؟ نداشته باشی خواهر کوچولو داری یا نه؟
دیدی لااقل بچه کوچولو رو میخوان بیدار کنن چجوری بیدارش می کنن؟
گوش بده بعد اگه دلت شکست که میشکنه صدای نالتو بلند کن خودتو نشون بده...*

آن که به بوسه ی پدر از خواب می پرید
کارش به تازیانه و سیلی فتاده است

*انشا الله که تا حالا ضربه محکم نخورده باشی بعد از این هم نخوری انشا الله ...*

ازبس گرفته سیلی از او نور دیده را
کم سو ترین ستاره این خانواده است

*همه بچه کوچولو ها اهل جست و خیزن اهل شیطنتن...
آهو بچه ها رو دیدی چطور جسته و خیز می کنن از این طرف به اون طرف...*

روزی غزال خانه ارباب بود و حال
زینب شده عصایش اگر ایستاده است

این غصه اش نبود که دشمن مرا زد است
تنها غمش همین شده بابا نیامده است

با سر افتادم زمین
آنقدر رَم کرد ناقه آخر افتادم حسین

دست‌هایم بسته بود
سعی کردم تا نیفتم آخر افتادم حسین

*غیرتیا از اینجا برا هر بیتش ازتون عذر خواهی می کنم*

درد من این‌ها نبود
درد من این است که بی معجر افتادم زمین

پهلویم آتش گرفت
راستی بابا شبیه مادر افتادم زمین

وای از بزم شراب
دست تا رفت سمت خواهر افتادم زمین

ای زجر! ای نامرد! از جانم چه می خواهی
از سیلی ات افتاد دندانم، چه می خواهی

خنده ندارد بر زمین افتادن یک طفل
خاکی شده موی پریشانم، چه می خواهی

صد بار گفتم بی حیا، دعوا ندارم من
شرمی کن از چشمان گریانم، چه می خواهی

چیزی نگفتم من، نزن این قدر با شلاق
زخمم ز سر تا پا  نمی دانم چه می خواهی

جان مرا بر لب رساندی ای خدا نشناس
از دست تو مرگ است درمانم، چه می خواهی

خیلی تعصب بر عمو عباس دارم من
کمتر بگو بد از عموجانم، چه می خواهی

من دخترم نه مرد میدان، کم بزن فریاد
ای زجر ای نامرد از جانم چه می خواهی