نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژه اربعین حسینی اجرا شده به نفسِ حاج احمد و حاج عباس واعظی
حاج آقای انصاری اینطوری روضه میخوندن
رسیدن به یه جایی بی بی زینب بشیر رو صدا زدن.. بگین بشیر بیاد. بله بی بی جان. بشیر! اینجا کجاست؟ برا چی بی بی جان؟ میخوام ببینم دقيقاً اینجا کجاست..گفت: خانم جان! دقيقأ دو راهی کربلا و مدینه است. این ور میره کربلا این ور میره مدینه..بی بی حالش منقلب شد.می بینم بوی حسین داره میاد. بشیر ما رو ببر کربلا..اومدن تا رسیدن کربلا همه خودشون رو انداختن پایین، هر یکی کنار یه قبری نشستن. عمهٔ شما سیدا آمد کنار قبر داداش..*
حسین چهل روزه غم چهل ساله دیدم
حسین جان غم و اندوه دیدم ناله دیدم
داداش نمیدونی چی به روزم آمد.داداش پاشو ببین مثل مادرت شدم..دادش ببین کمرم تا خورده..داداش اگه نامحرما اینجا نبود.حسینِ من یادته همینجا نشناختمت
اگه حالا بلند شی نگاه کنی منو نمیشناسی مُردم داداش...کنار قبرا نشستن بی بی هم کنار مزار حسینه.. تو ای حس و حال ديدن رباب سرگردونه. چیه رباب؟ بی بی جان علی کوچولوی من کجاست؟ شش ماهه من کجاست؟..*
گو رباب آید اصغرش اینجاست
قبر او روی سینه ی باباست
*دادش همه اومدن حسین جان از یکی سوال نکن شرمنده ام داداش رقیه جا مانده..*
یاس ها را جوهر نیلی زدن
بچه ها را یک به یک سیلی زدن
*شب اربعین خودمون که نشد بریم صدا ناله ها مون برسه کربلا..*
دیدی از نی دست خواهر بسته بود
گوییا دستان حیدر بسته بود
حبل، بر حبلُ المتین انداختن
با لگد ما را زمین انداختن
بابا معجرم رو با خودت بیار
زَر و زیوََرم رو با خودت بیار
حالا که داری میای اگه میشه
داداش اصغرم رو با خودت بیار
معجر ندارم عمو عباسم کجاست؟ خبر ندارم
گریم گرفته آخه من یه چادری به سر ندارم
*هی دست میکشه رو سر بابا..*
چشام دیگه نمیبینه تا که تو رو نگاه کنم
لبام دیگه جون نداره تا که تورو صدا کنم
دلم میخواد سر تو رو بغل کنم داد بزنم
از سر شب تا به سحر بابا بابا بابا کنم
«بابا بابا بابایی! بسه دیگه جدایی»
چه شبا که رو پای تو با ذکر لالات خوابیدم
امشب تو رو پاهام بخواب من واسه تو لالا کنم
«بابا بابا بابایی! بسه دیگه جدایی»
بابا یه وقتا نصفه شب میترسم از خواب میپرم
فکر میکنم زجر اومده باز خدا خدا کنم
بابا نبودی ببینی چجور موهامو می کشید
هنوز سرم درد میکنه نمیدونم چیکار کنم
*جانم شب اربعین اینجا رو کربلا کن از اربعین موندی اینجا رو کربلا کن*
«بابا بابا بابایی! بسه دیگه جدایی»
بابا جونم!
نمیتونم راه برم و زخم پاهام تیر میکشه
هی میخورم زمین بابا، چیکار با زخم پام کنم
بابا!
با دستای بزرگشون سیلی تو صورتم زدن
بابا گوشم درد میکنه
دستای سنگین عدو ردش رو صورتم نشست
یه جوری زد منو بابایی دندونم شکست
حس میکنم بابای من جا خوردی تا منو دیدی
حسین....
خواب دیدم جان به جسم اطهرت برگشته
تا که برخیزی به روی تل سرت برگشته
«ای رقیه جانم قربون حرمت»