حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن روضه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها-حاج محمد رضا طاهری

متن روضه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها-حاج محمد رضا طاهری

یا این دل شكسته ی ما را صبور كن

یا لااقل به خاطر زینب ظهور كن

آقام آقام،آقام آقام،آقام آقام

دیگر بتاب از افق مكه ماه من

این جاده های شب زده را غرق نور كن

امشب بیا تو روضه بخوانی برای ما

 امشب بساط گریه مار ا تو جور كن

یا چند صفحه مقتل كرببلا بخوان

یا خاطرات عمه خود را مرور كن

هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو

هم یادی از مصیبت سرخ تنور كن

آقام آقام،آقام آقام،آقام آقام

 

*امشب خیلی حواست باشه،گریه كن،خیلی مشهوره توی روضه ی عموجانش قمر بنی هاشم علیه السلام میاد، اما من اعتقاد خودم و میگم،توی روضه ی عمه جانش زینب خیلی احتمال بیشتر داره،چرا؟ دلیل می گیم.می گیم:وقتی از آقا سئوال كردن برا كدوم روضه فرمودید:یا جدا اگه اشك چشمم تموم بشه خون گریه میكنم،روضه ی عموتون عباس بود؟فرمود:نه،اگه عموم هم بود خون گریه میكرد،روضه ی جد غریبتون بود؟فرمود:اگه جد غریبم بود خون گریه می كرد.كدوم روضه؟ روضه ی علی اكبر؟نه.اگه علی اكبر و قاسم همه برادر های قمربنی هاشم هم بودند،همه با من خون گریه می كردند،آقا كدوم روضه است؟فرمود: من برا اون روضه ای خون گریه میكنم، كه عمه جان من زینب و سه روز و سه شب ،پشت دروازه های ساعات نگه داشتن،ای وای ای وای.. رقاص های شهر شام رو خبر كردند،امان امان...*

 

با كوله بار غربت و اندوه خود بیا

از كوچه های سینه زنیمان عبور كن

یا لااقل به خاطر زینب ظهور كن

***

نفس آخر است به سینه ی من

قدر یک رشته کوه غم دارم

سایه بان سرم کجا هستی؟

برسرم سایه ی تو کم دارم

 

*آروم آروم بسوزی امشب تا برسی به روضه های طوفانی*

 

دیر شد زودتر بیا كه فقط

از من خرد نیمه جان مانده

تشبیه میكنه بی بی

آخرین روزهای زهرایم

پوستی روی استخوان مانده

پوستی مانده است اما نه

نقشی از حلقه های زنجیراست

نَفَسم بی تو با نَفَسهایم

استخوانی شکسته درگیر است

همه تقصیر زخمهای تو شد

زخم چشمم اگر نمک دارد

آه...آه

 

*وقتی امشب با زینب آه میكشی،تمام آه كشیدنت رو ثواب تسبیح می نویسند.*

 

آه آینه ای که می دیدیش

یاد هر سنگ یک ترک دارد

حسین بار دگر برادرانه بیا

با لب چاک خود صدایم کن

شام را گشته ام نبود امشب

بین این خانه بوریایم کن

روضه خوانی خواهرت با توست

نوبت توست وقت تلقین است

اما حسین جان

روضه ها را بخوان بلند چون که

گوشهایم هنوز سنگین است.

 

*وقتی عبدالله سئوال كرد خانم،نشنیده بودم،دست به دیوار بگیری راه بری،دلیلش چیه؟فرمود عبدالله دست از دلم بردار،بعد خانم توضیح داد.عبدالله اینقدر تو مسیر كربلا تا شام،با تازیانه به سرم زدند،اگه می بنی چشمام دیگه،كم میبینه،اگه میبینی گوش هام سنگین شده، اینقدر سیلی زدند.*

 

روضه خوانم بخوان كه در پیشت،شاهد قتلگاه می اید

باز هم از كنار پیكر تو،شیهه ی ذوالجناح می آید

حالا  خود زینب شروع میكنه به روضه خوندن

لخته خونی كه روی یالش بود

گفت با من چه بر سرم امد

كاری از من بر نمی آمد

مات بودم كه مادرم آمد

 

*غیرتیا،جوونها،آفرین به غیرت شما،شما خودتون میگردید،عزاخونه ی ابی عبدالله رو پیدا میكنید،اگه همه ی ایران هم با زینب قهر باشه،بی بی شماهارو انتخاب كرده،تماشاچی نه!برا اینكه بیایی پا به پای زینب ناله بزنی،دیگه ناله های زنب خاموش داره میشه،حالا  دیگه نوبت تواست.*

 

تو نبودی و در نبودن تو

حرمت بین صد حرامی بود

بعد تیغ كشیده ی كوفی

نوبت نیزه های شامی بود.

***

تشنگی، سنگ،داس و سر نیزه

سخت میشد،نفس نفس زدنت

سنگ هاشان تمام شد وقتی

شد شروع پای كوبی بدنت

هركه نزدیك تر به تو میشد

 ضربه اش را عمیق تر می زد

نقطه ضعف تو داغ اكبر بود

اولی ضربه بر كمر می زد

قاتلت سر رسید وقتی كه

سینه ی نیزه خورده ات حس داشت

قاتلت رفت با سرت اما

حنجر تو هنوز خس خس داشت

 

*حسین....بگو آروم میشی، زینبم وقتی سینه اش سنگین می شد،می گفت حسین.حسین....این همه داغ دیده زینب،این همه روضه تحمل كرده،ما طاقت یه لحضه شنیدنش رو هم نداریم،نباید هم داشته باشیم.*

 

اگر این است تأثیر شنیدن

شنیدن كی بود مانند دیدن

خودم دیدم زبالای بلندی

كه محبوب خدا را سر بریدن

***

داره از قاتل برادرش میگه

عرقش پاك كرده بود اما

رد خون تو بر جبینش بود

حالا نوبت خنده های خونین شد

كه سری بین خورجینش بود

***

روضه خوانم

 

*دیدی روضه خونها كنار هم باشن،میگه تو روضه بخون من دیگه نفس ندارم،روضه هارو زینب خوند حالا، گفت:*

 

روضه خوانم بخوان كه با نفست،بوی پیراهن تو پیچیده

میشوم من به دستی كه،بوریا تن تو پیچیده

 

*كسی جرأت نداره،نزدیك زینب بشه،زیر آفتاب شیئی رو ،روی سینه قرار داده،مثل جونش از خودش جدا نمیكنه، همچین كه دست بیجونش افتاد،جلو اومد عبدالله،دیدن پیراهن خون آلود حسین رو ،روی سینه گرفته..حسین...*