نمایش جزئیات

مدح خوانی ویژهٔ ولادت عقیلهٔ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفس استاد حاج منصور ارضی

مدح خوانی ویژهٔ ولادت عقیلهٔ بنی هاشم  حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفس استاد حاج منصور ارضی

تا باب فیض رو به دلم باز میشود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می‌شود 
همچون کلیم، کار من اعجاز می‌شود 
احساس قلبی ام به تو ابراز می‌شود 

تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است 
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
 
خاتون مشرقین، سلام عرض می‌کنم 
ای عین نور، عین سلام عرض میکنم 
بانوی عالمین سلام عرض می‌کنم 
آرامشِ حسین سلام عرض میکنم 

این جمله حرف قلبی هر چه برادر است 
روزی که آمدی به زمین روز خواهر است 

چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی 
آیینه دار هیبت مولا خوش آمدی 
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی 
سوم امام‌زاده ی دنیا خوش آمدی 

آن سان که شرحِ عاشقی تو شنیدنی است 
لبخند تو به چهره ی ارباب دیدنی است
 
چون در قفای عشق خودت با سر آمدی 
بر هر چه عاشق است در عالم سرآمدی 
ای افتخار کرده به تو ذات سرمدی 
الحق که تو عقیله ی آلِ محمدی 

درد از دل رسول به سرعت عبور کرد 
با تو خديجه باز در عالم‌ ظهور کرد
 
در تو صفات ذات خدا جلوه گر شده 
در خاک با تو مهر و وفا جلوه گر شده 
اوجِ مقام صبر و رضا جلوه گر شده 
کرب و بلا به شام بلا جلوه گر شده 

تو آمدی  که زخم مدينه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود

از شأن تو خداست که سر در می‌آورد 
سلطان انبیاست که سر در می‌آورد 
زهرا، مرتضی است که سر در می‌آورد 
مظلوم کربلاست، که سر در می‌آورد 

چون در خور مقام تو جز این نداشته 
اسم تو را خدای تو زینب گذاشته‌ 

با دیده، دیدن تو میسر نمی‌شود 
نوری و خاطر تو مکدّر نمی‌شود 
بی تو حسین  زندگی‌اش سر نمی‌شود 
جز تو کسی که زینتِ حیدر نمی شود

با احتساب این که تویی زینت علی 
قطعاً یکی است خلق تو با خلقت علی
استاد تو خداست، خدایی عقیله ای 
صدیقه و مطهره ای و فهیمه ای 
شخصاً شبیه فاطمه، حق را ندیمه ای 
اختُ الکریم بنت کریم و کریمه ای
 
از بس که مثل شیر خدایی تو شیر زن  
با دیدن تو یاد تو یاد پدر می کند حسن
 
کوری چشم جمله گی بد نها دها 
هیچن اند در برابرت ابن زیاد ها 
ما نیستم پیرو کج اعتقادها 
عین نفهمی است اگر بی سواده گفتن

 شام و کوفه تو را بی نقاب دید 
اصلاً بالله حجاب نیز تو را در حجاب دید

داغی که پیر کرد تو را داغ شام بود 
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود 
با تو وقار اهل حرم مستدام بود 
آنجا که حب حیدر و زهرا حرام بود 
با بودن تو شعبه ای از کربلا شده 
در زینبیه اش نجف از تو بنا شده 

اندازه ی تو هیچ کسی غم ندیده است 
داغی که دیده ای تو محرّم ندیده است 
نسل بشر که هیچ، ملک هم ندیده است 
با این که درد و داغ دلت کم ندیده است
 
جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست
جز یا حسین زمزمه ی هر شبِ تو نیست
 
در قتلگاه پیر شدی خاک بر سرم 
از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم گفتند که اسیر شدی خاک بر سرم 
با شمر هم مسیر شدی خاک بر سرم 

خاکم به سر که همسفر اشقیا شدی 
از یادگار مادرت آخر جدا شدی 

شد مثل مادرِ تو نصیب تو سوختن 
بستند هر دو دست تو را چون اباالحسن 
نه یوسفی برای تو مانده نه پیرهن 
گفتی دم وداع به سالار بی کفن 

چون چاره نیست میروم و می‌گذارمت  
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت