نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام علی سیفی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام علی سیفی

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"

هرچه داریم همه از کَرَمِ فاطمه است
دوجهان قطره ای از موجِ یَمِ فاطمه است

*ایام ایام بیماری مادر السادات حضرت زهرا سلام الله علیهاست *

آن بهشتی که خدا وصف به قرآن کرده
گوشه ای از حَرمِ مُحترمِ فاطمه است

هرکسی عزَّتِ خود را زِ خدا می طلبد
راهِ آن خاک شدن بر قَدَمِ فاطمه است

*هر چی حاجت داری از در این خانه باید بگیری. امام صادق فرمود: همه ی مردم حاجت دارند درِ خانه‌ ما میان اما ما حاجت داریم در خانه مادرمان زهرا میریم* 

 هست جبریل دعا کنِ کوی محبّ زهرا
 تا زمانی که به زیر علمِ فاطمه است
 
*چقدر مصیبت این بانو برای اهل بیت سخت و تلخ بود.راوی میگه امام کاظم نقلی از پیغمبر خدا فرمود ،:" اَلا إنّ فَاطِمَة بَابُهَا بَابِي" آی مردم بدانید..درِ خانه زهرا در خانهٔ منه "وَ بَیْتُهَا بَیْتِي" خانه اش خانه منه
 پیغمبر خدا میفرماید "فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَكَ حِجَابُ اللّهِ" کسی که این خانه را هتک حرمت کنه هتک حجاب الهی رو کرده. راوی میگه اینجا بود امام کاظم گریه کرد طولانی آنقدری گریه کرد که ناله اش قطع شد"و قال: هُتك وَ الله حجابُ الله" یعنی به خدا قسم حجاب الهی  را هتک کردن. نامرد دومی میگه اول که با لگد زدم این در شکست صدای شکستن استخوانهای  پهلوش رو شنیدم وارد خانه شدم تا اومدم نگاه کنم به چهرهٔ زهرا انقدر این چهره نورانی بود چشمانم کور شد نتونستم ببینم.. اما یا صاحب الزمان عذرمیخوام آقای من سادات عذر میخوام..  میگه با دو دست آنچنان به دو گونهٔ مادر زدم گوشواره از گوشش کنده شد*

غریبی مرا مردم همه با چشم خود دیدن 
میان شعلهٔ آتش گلم را با لگد چیدن
 
 زینب نگاهش بر در است
 در فکر مادر مادر است

  زهرای من!
 در بین آن دیوار و در 
دادی تو شش ماهه پسر

دنبال حیدر میدوید
از سینه اش خون میچکید

زهرا جان بودی چراغ خانه ام
تاریک شد کاشانه ام 
زهرای من زهرای من.. 

*نمیشه دل را رو کربلا نبری اینجا خانه امیرالمؤمنین تاریکه، غم‌خانه است.یه روزم میاد یه زهرای سه ساله تو خرابه شام وقتی که همراه بابا میره  آنقدر غم خانه شد اون خرابه.. خانم زینب میگه بعد از شهادت خانم رقیه دیدم امام سجاد داره گریه میکنه چی شده پسر برادرم خیلی گریه میکنی ؟گفت: عمه جان همین دیشب اومد رو پام نشست گفت داداش خیلی گرسنمه..*

 چنان گرسنگیِ شام کرده مدهوشم
 که تشنگی کربلا شد فراموشم  

«اللهم عجل لولیک الفرج»