نمایش جزئیات

مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه۱۴۰۳ به نفس حاج محمد رضا بذری

مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه۱۴۰۳ به نفس حاج محمد رضا بذری

"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه السلام علی المهدی و علی آبائه"

اشک را از چشمه سار دیدهٔ تر میکشم
دارم از اندوه تو آه مکرّر میکشم

مولای من!
من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام
 جام زهر دوریت را شب به شب سر میکشم

مولای من !
خیمه ات را در بیابانها تصور میکنم
چادر تنهاییت را بین دفتر میکشم میکشم

آقای من!
بارها این شهر را گشتم کسی فکر تو نیست
بار عشقت را خودم بی یار و یاور میکشم

اما نفسِ من راه تنفس کردنم را بسته است
هر چه دارم میکشم از این ستمگر میکشم

معصیت مانند من پشت کسی را تا نکرد
در جوانی رنج پیری را فراتر میکشم

روح تو از دست سهل انگاریم آزار دید
روی قلبت با همین اعمال خنجر میکشم

*من درکشو ندارم که معصیتم با دل پر از مهر حضرت چه میکنه..آقا اگه غمی به دلت نشوندم ببخش آقا..اگه خاطرتو آزرم ببخش آقا..تورو به جان مادرت ببخش آقا*

غالبا سردرگمی هایم به هیات میرسد
منت اربابها را مثل نوکر میکشم

آرزو دارم ببینم خطبه خوانی تو را
در خیالاتم تو را بالای منبر میکشم

مولای من!
مستمند مهربانی توأم ردم نکن 
کاسهٔ خالی خود را تا دم در میکشم

آقاجانم!
اوج خوشحالی من لمس نوازشهای توست
سر که بگذارم بروی شانه ات پر میکشم

هر زمان بد می شوم مادر درستم میکند
در گرفتاری خودم را سمت مادر میکشم

حسرت لبهای من خرمای نخل مرتضاست
سفره ام را در میان باغ حیدر میکشم

من خدا را در شبستان نجف حس میکنم 
رو به ایوان طلا الله اکبر میکشم

کشتهٔ عشق حسینم کربلا دفنم کنید
لااقل بر روی نعشم خاک دلبر میکشم

*حالا آماده ای بریم سمت روضه..*

جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در بیا
داغ او را در دلم تا روز محشر میکشم

قنفذ بی چشم و رو میگفت ای زهرا ببین
با طنابم پهلوان جنگ خیبر میکشم

 "السَّلَامُ عَلَی السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَمیلَةُ ذَاتَ الاَحزَانِ طَوِیلَهُ فِی مُدَّةِ القَلِیلَةِ، المَخفِیَّةِ قَبْرِهَا، الْمَمْنُوعَةِ اِرثُهِا، الْمَجْهُولَةِ قَدَّرَهَا وَ الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا، المَقتُولَةِ وَلَدُهَا"

این قصه پایان رسیده ابتدا هم داشت
این خانه تاریک روزی سر صدا هم داشت

این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده اش یا ربنا هم داشت 

این حیدی که دیر شبها میرود خانه
یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت

یا للعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند
در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت

ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردن
نامردِ کوچه دوستان بی حیا هم داشت

در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت

مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند 
اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت

* بی بی بین دیوار و در مولا رو صدا نزد دو‌ دلیل داشت...اولیش این غربت امیر المومنین میدونست علی رو صدا بزنه دستاش بسته است نمیتونه کاری کنه..

این غصه زهرا رو بیچاره کرد غصهٔ امیرالمومنین..لذا آخر عمرش مولا دید زهراگریه میکنه فرمود: چرا گریه میکنی؟برای این گریه میکنم بعد من تو خیلی غریب و تنهایی علی..گریه های زهرای مرضیه خیلی عجیب بود مردم همه اش راهگشاست. داره به ما میگه رفقا غصه ات چی باید باشه..گریه ات برای چی باید باشه. زهرای مرضیه همه دردهاش رو یه کنار گذاشت هیچوقت از دردش ناله نکرد..غصهٔ علی زهرا رو بیچاره کرد و فقدان پیامبر...زنهای مدینه اومده بودن عیادت بی بی چنان بهشون تشر زد مرداتون چه کردن با علی ..علی رو رها کردن غصه زهرا اینه همش درده والله قسم..سیاسی ترین شهید تاریخ فاطمه زهراست.بین درو دیوار جان داد برای امیرالمومنین....اولیش این غربت علی بود نمیذاشت زهرا علی رو صدا بزنه.. دلیل دومش این بود کار زنانه شده بود جایی شده بود که زن به زن احتیاج داره  لذا صدا زد "یا فضه خذینی" فضه زهرا رو دریاب به خدا محسنمو کشتن..*

*آخه امروز صبح تا غروب کسی در خونه علی رو نزد مقداد داشت برمیگشت تو راه ملعون دومی و همراهاشو دید مقداد بیا با ما بریم تشییع پیکر فاطمه زهراما براش نماز بخونیم صدا زد نیاز نیست دیشب علی کارو تمام کرد. دیشب علی زهرا رو دفن کرد.تا اینو گفت چنان سیلی زد تو صورت مقداد، مقداد دور خودش گشت خورد به دیوار نشست رو زمین زانوهای غم بغل کرد شروع کرد گریه کردن طعنه زد گفت دردت اومد داری گریه میکنی؟ مرد جنگی مثلا..یه نگاه کرد گفت گریه ام برای این سیلی خوردنم نیست.من مَردَم تحمل این سیلی رو نداشتم فقط بگو ببینم زهرا رو هم همینجوری زدی با همین دست زدی؟*

مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند
اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت

یک سیلی معروفو صدها سیلی پنهان
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت

مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا
یک چادرِ افتاده زیر دست و پا هم داشت

*نقل اینه مولا وقتی بند کفن فاطمه زهرا رو بست این قسمت صورت فاطمه زهرا رو باز گذاشت..اصلاً این بچه ها چنان با حسرت آستین به دهن منتظر بودن بابا اذن بده بیان برا بار آخر مادر و ببینن.
این لحظه لحظه ای هی مولا میخواست صورت زهرا رو ببنده هی باز میکرد دوباره صورت زهرا رو میدید..یه نگاه به بچه ها کرد.بچه ها بیاید برای بار آخر مادرتون رو ببینین دویدن سمت مادرخودشونو رسوندن مولا میفرماد: یه وقت دیدم بند کفنی که خودم بسته بودم باز شد دستهای فاطمه از لای کفن بیرون اومد با یه دست حسنو بغل کرد با یه دست حسینو بغل کرد.مولا گریه، حسن گریه، حسین گریه، اسماء گریه،یه وقت دیدم صدای گریه زهرا هم از لای کفن میاد.. اینجا ملکی بین زمین و آسمان صدا زد یا علی! بچه ها رو از مادر جدا کن آخه ملائکه آسمان طاقت ندارن..*

کار به کجا رسید نیمه های شب سلمان میگه مشغول نماز بودم دیدم در میزنن در و باز کردم دیدم آقازاده امیرالمومنین سر به دیوار میگه عمو بابا شما رو صدا زده..

*بابا میخواد مادر ما رو شبانه دفن کنه
بچه ها از خونه امیرالمومنین هفت نفر غریبانه زیر تابوتو گرفتن.وصیتهای حضرت زهرا رو ببینی اصلاً سفارش خود بی بی بوده فرمود: شبانه دفنم کن مبادا اونا که به من جسارت کردن بیان اینا تو تشییع من نباشن. این آخرین ضربه فاطمه زهرا بود به این نامردا که حق دختر پیغمبر و خوردن حق امیرالمومنینو خوردن..کاری کرد فاطمه زهرا همه مبهوت شدن کسی باور نمیکرد شبونه امیرالمومنین زهرای مرضیه رو دفن کنه فکرشو نمیکردن..اینا فکر میکردن کار تمام شد زهرا رو گرفتیم.. میان تو شهر سؤال میکنن دختر پیغمبرتون که  چند روز پیش بود کجاست لااقل قبرش کجاست؟
حتما اتفاقی افتاده کاری کردین از شما گله مند بوده خواسته شبانه دفنش کنه و الا مگه میشه اینهمه مسلمون و پیرو داشته باشه نذاره کسی توی تشییعش بیاد. گریه های فاطمه زهرا هم سیاسی بود به خدا قسم والله قسم این حرکتش کارو تمام کرد..*

لحظه سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون از خانه با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال

چار تن دارند تابوتی به دوش
سینه سوزان دیده گریان لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است
هستی و صبر و توان حیدر است

او پی تابوتِ زهرا میدوید 
نه بگو تابوت؛ او را میکشید

کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت

خواست گیرد آن بدن را روی دست
زانویش لرزید باز از پا نشست

آسمان اشک علی را پاک کن
جای زهرایم مرا در خاک کن

*یه زنو بخوان دفن کنن دوتا محرم حداقل لازمه..یکی بالای قبر بدنو بده یکی داخل قبر تحویل بگیره ..اما علی تنها محرم فاطمه ست*

ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دستهای باغبان

کی شکسته بال و پر بلبل بیا
ای به دست خود گرفته گل بیا

باغبانم هست و بودم را بده
یاعلی یاس کبودم را بده

ای بیابان گِل ز اشک جاریت
آفرین بر این امانتداریت

باغبان تا یاسِ پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

صدا زد..
ای پیمبر از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من رنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود
دستهای حیدر تو بسته بود

ز روی مصطفی شرمنده باشم 
که زهرا مرده و من زنده باشم

*دوست دارم یه جا دیگه ببرمت امشب
مولا جان عزیزتو دفن کردی خیلیم باز بعدش امیرالمومنین حرفها داشت
قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ"یا رسول الله مردم جمع شدن زهرا رو له کردن همه داروندارمو ازم گرفتن..حرفها زد امیرالمومنین..علی جان عزیزتو دفن کردی کنار عزیزت اینقدر نشستی اینقدر گریه کردی..مولا یه وقت دید کار تمام شد دو تا کف افسوسو بهم زد یعنی دیگه تمام شد اون روزای خوش با فاطمه بودن تمام شد یعنی کمرم دیگه شکست.یه آقاییم تو علقمه دست به کمر گرفت .."أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلی"الان کمرم شکست.. عباس روی دشمن به من وا شده...هر جا نشستی بگو یا حسین....*