نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی

صل الله علیک یا ام البنین

پیرزن آمده هنگام خزانش چه‌کند
اینهمه داغ ربوده است توانش چه‌کند

خبر آمد که پسرهای تو را نیزه زدند
رفت از دست خدایا ضربانش چه‌کند

هرچه گفتند چه آمد سرشان گفت: حسین
گفت بی سایه‌ی آن سروِ روانش چه‌کند

تا که گفتند  عصای تو هم  اُفتاد زمین
خم شد و ماند که با قدِ کمانش چه‌کند

پیشِ طفلانِ حرم  پیش رُباب و زینب
غمِ شرمندگی اُفتاده به جانش چه‌کند

روضه‌ها را همه خواندند و فقط داد کشید
اشک آبش شد و غم تکه‌ی نانش ، چه‌کند

بعد از آن هیچ زمان پیشِ تنوری ننشست
جگرش سوخته و... سوخته جانش چه‌کند

*در مکاشفه ای به مرحوم میرزای نائینی ، خانم ام البنین رو دیدن ، فرمودن میرزای نایینی اگر در شدائد و مصائب گرفتار شدی از یاد و ذکر من قافل نشید، صدیقه‌ی طاهره خیلی به من آبرو داده .. لذا میرزای نایینی به شاگردانش دستور داده بود مشکلات بزرگی که گرفتار می‌شید از این ذکر قافل نشید ، کدام ذکر ؟! دخیلک یا مولاتی ، یا ام البنین اغیثینی .. بانی برپایی جلسات روضه ابی عبدالله خانم ام البنین بوده .. میگه زن ها از منازلشون حرکت میکردن به سمت خانه ام البنین ، خانم خودش دم در می نشست بی بی زینب میومدن مجلس روضه میگرفتن .. *

خواند زینب دو سه خط روضه و اُفتاد زمین
مانده با خاطره‌ی چند جوانش چه‌کند

خواهری که به برش پنج برادر را  داشت
پنج، سرنیزه نشین بُرده امانش چه‌کند

همسفر بودنِ با شمر برایش کم نیست
آه با حرمله و زخم زبانش چه‌کند

این سر از چند جهت وا شده ، آهسته بران
وای اگر نیزه دهد باز تکانش چه‌کند

می‌رود شامِ پُر از سنگ و غم و زخم ولی
مانده با جمعیت چشم چرانش چه‌کند

نفس آخر و چشمش به در و بی پسر است
پیرزن مانده که بی فاتحه‌خوانش چه‌کند

آنکه نامادری‌اش آبروی مادرهاست
گر نیایند دگر گریه کنانش چه‌کند

شاعر : حسن لطفی 

*عمۀ سادات به همه بنی هاشم می‌فرمود هرکسی واقعه ای رو تو کربلا دیده بازگو کنه، صدای ناله ها بالا می رفت ، وقتی روضه خوان از عباس میخواند میگن خانم سرش رو پایین می‌انداخت سکوت میکرد این دستاش رو جمع میکرد تا حرف از عباس میشد میدیدن دختر امیرالمومنین دستاش داره میلرزه .. ام البنین اومد صدا زد چیه زینب جان چرا به روضه عباس میرسه به این وضع می افتی و پریشان میشی؟ .. نوشتن خانم غش میکرد انقدر گریه میکرد .. ساعتی بعد که به هوش میآمد فقط بنی هاشم مونده بودن میگفت بزارید مصیبت عباس رو من نقل کنم .. وقتی رسیدیم به کربلا من خودمو انداختم رو قبر حسین ، هرکی یه قبری رو بغل گرفت یه گوشه ای زبون گرفت .. همینجور که ناله میزدیم دیدیم یه صدای گریه ای همه رو بهم ریخته پرسیدیم از امام سجاد و دیگران کیه داره ناله میزنه .. فرمودن بی بی جان از کنار نهر علقمه ست ، سکینه رفته داره با عموش درد و دل میکنه .. میگه همه هاشمیان دویدیم سمت قبر عباس .. این جای مصیبت که رسید تو مدینه مقتل میگه هی به صورتش میزد هی موهاش رو میکشید .. صدا زد ام البنین رفتیم سمت قبر همه صدا میزدیم عباس موقع غارت و آتش خیمه ها کجا بودی .. عباس وقتی بچه اومدن تو مجلس اون حرومی کجا بودی .. عباس وقتی رفتیم تو بازار کجا بودی .. عباس موقع ذبح حسینم کجا بودی .. میگه والله از زیر قبر یه صدایی شنیدم یا خجلتا .. وا حسرتا یا عزیزت امیر .. صدای خجالت عباس به گوش همه رسید .. دیگه باید مردونه گریه کنی .. بزرگان ما میگن هرکی میخواد تو زندگیش مشتش وا نشه برا عباس داد بزنه .. دیگه امام سجاد توان از کف داد جواب عمه ما رو داد والله به خدا عمه جان عباس دیگه کاری از دستش بر نمی اومد .. امام سجاد می فرمایید وقتی من به کمک بنی اسد ابدان مطهر رو دفن کردم رفتیم سمت نهر علقمه عباس رو دفن کنیم والله دیدم بدن مبارکش مثه شیرخواره ها شده بود .. آخه چرا ؟؟ قطعت يداه ورجلاه في واقعة الطف .. وقتی ابی عبدالله اومد دید سری نمونده .. سر از هم پاشیده .. حسین ..*