نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ استاد حاج‌منصور ارضی

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ استاد حاج‌منصور ارضی

"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ..السَّلام عَلی مَحالِّ معرفةِ الله ِ و مَساکنِ بَرَکةِ الله"
 
بنام خدای ادب آفرین 
بنام خداوند ام البنین

بنام زنی ماورای ادب
قلم میزنم از خدای ادب
  
زنی در نگاه علی محترم
پس از فاطمه با علی همقدم

به بیت ولای ،یاورش خواندن
حسین و حسن مادرش خواندن

*اونا گفتن مادر..تا وقتی از مدینه خواست بیاد بیرون صدا زد. یااماه! اجازه بده ما بریم
دید ام البنین گریه میکنه فرمود: عباس جان برو با مادرت برادرات هم برید خداحافظی کنید آرامش بهش بدید اومدن.. گریه ی ام البنین چیه؟فرمود: عباس جان به تو و داداشات میگم بدون حسین برنمیگردین...*

علمدار خیبرشکن بوده است
به شیر خدا شیرزن بوده است

نثار حسین است لبخند او
عموی رقیه است فرزند ا 

ملائک قیامش سلامش کنن
امامان همه احترامش کنن

شبیه خداوند، ماه آفرین
نبوده در عالم جز ام البنین

نشستم شبی فکر کردم به او
شدم با خیالات خود رو به رو

شنیدم صدایی ز ام البنین
که میگفت باشاه دین این چنین

علی ای امیر دو دنیا علی
به عرش خدا مقتدا یا علی

خدا خانه دارد میان دلت
ملک جای خود، انبیا سائلت

علی جان!
به احمد تویی بهترین جانشین
نخی از عبای تو حبلُ المتین

تویی روز و شب همکلام خدا
بسوی توجاریست سلام خدا

سعادت درِ خانه ام را زده است
چه عشقی بدنبالم آمده است

نگین مرا اصل دانسته ای
مرا لایق وصل دانسته ای

ولی من کجا ،وصل حیدر کجا

*چه ادبی داشته خانم تازه میخواد تواین خونه بیاد* 

ولی من کجا وصل حیدر کجا
مرا پیش تو شأن همسر کجا

کنارتو قلب جهان میتپد
در این خانه زهرا نفس میکشد

کنار تو حتی خَسی نیستم
پس از فاطمه من کسی نیستم

نفس میزنی در هوایم بس است
کنیز تو باشم برایم بس است

غریبی اگر یاریَت میکنم‌
چو مردان علمداریَت میکنم

در این راه زهراست الگوی من
فدای تو بازو و پهلوی من

من عمری به عشق تو می زیستم
کنار تو چون کوه می ایستم

سپاه تو را تقویت میکنم
برای تو یَل تربیت میکنم

جگردار و غُرنده مانندشیر
یَلانی دلاور ولی سر بزیر

به راه تو از هر که همراه تر
به چهره، یکی از یکی ماه تر

سرافراز و سرلشگر و صف شکن
ولی خاک پای حسین و حسن

در آن روزها سالهایی گذشت
ولی در فراق و جدایی گذشت

ز یَل های او قیل و قالی نماند
به جز قبرِ (خالی)خیالی نماند

*دشمن داره تعریف میکنه میگه میومد وسط بقیع حالا که نذاشتید زهرا گریه کنه هی زدیش مسخره کردین،دقش دادین من میام وسط بقیع.چهار صورت قبر درست میکرد شروع میکرد روضه خوندن باصدای بلند همه رو میریخت بهم تا دشمنم گریه کرد براش..*

چنان یاد دستِ قلم گریه کرد
که با گریه اش سنگ هم گریه کرد

خودش را در آغوش زینب کشید
در آن لحظه که این خبر را شنید

عمودی بهم ریخت در کربلا
سر نازنین ابالفضل را....

*عمود رو برای سنگ های بزرگ که خورد کنن استفاده میکردن( یاابالفضل)
چی بهتون بگم..میگه وقتی زدن کل مغز روی شونه هاش ریخته..*

عمودی بهم ریخت در کربلا
سر نازنین ابالفضل را

دلش از غم و غصه ها کَنده شد
خبر آمد و سخت شرمنده شد

خبر راوی داغی از کربلاست
در این داغ عالم بسوزد رواست

که در پیش چشم تر زینبین
زده چکمه پوشی لگد برحسین

«حسین......»

گفت زینب جون واقعا همین بوده شنیدم یکی با زانو رو سینه ی حسینم نشست
شنیدم سر جدا کرده یهو ناله زد..بی بی جان شنیدم سر بریده نشد از قفا بریدن
"یا نَحرََا مَنحُورا" حسین جان تو رو نحرت کردن...امان چکمه پوشی.. میدونی براچی داره چکمه پوش رو میگه؟ آخه منم از بنی کِلابم اونی هم که اومد رو سینه ی حسین نشست از اهل بنی کِلاب بوده  من خجالت میکشم.بی بی جان کاشکی من مرده بودمو نمیشنیدم...*

میفهمی چی میگم آخه شمرم از بنی کِلاب بوده مگه نشنیدی امان نامه آورد  شب تاسوعا برا ابالفضل و برادراش..فریاد زد آی بنی کلاب ها... امام‌حسین فرمود: عباس جان دشمنم صدا میزنه جوابش رو بده. با ناراحتی اومد گفت: منم..ازبنی کلابمو برا شماها امان نامه آوردم فرمود: نانجیب ما امان نامه داشته باشیم ولی  پسرفاطمه امان نامه نداشته باشه داره اون رو میگه حواست باشه دوباره میخونم

همان‌چکمه پوشی که فامیل اوست
همانیکه بسیار بی چشم و روست

نه تنها سر از  شاه دین چیده است
به جان دادنش نیز خندیده است 

رها کنین این بدنو دیگه جون نداره
انقده خون رفته ازش دیگه خون نداره

دشمن گریه کرد براش آهن گریه کرد براش
از غربتش هرمرد و هر زن گریه کرد براش

«حسین....حسین....»