نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین طاهری

روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین طاهری

کاروان بازگشته و حالا 
مادری آمده به استقبال 

مادری که نبود علقمه و 
مادری که نبود در گودال 

دخترِ از سفر رسیده ی او 
در بساطش به غیر آه نداشت 

دخترش تا که سیر گریه کند 
غیر آغوش او پناه نداشت 

*میگن این خانم دائماً چشمش به راه بود هی می‌گفت: پس چرا برنمی‌گردند از کربلا..تا حالا منتظر کسی بودی؟ اصلا ثانیه‌ای نمی‌کشه چشمت از در بره کنار، هی میگی الان میاد، الان میاد؛ دیر نکرده؟ بنشین صبر کن الان میاد؛ دیر نکرده؟ منتظر اینطوریه دیگه، هی راه می‌رفت می‌گفت نمی‌دونم چه خبره ؟بی‌خبری بدترین درده.. یه وقت دید صدای بشیر داره میاد یعنی بشارت قافله را میده میگن خانم سریع، چادر سرش کرد رفت.ایستاد گفت بالاخره اومدند از دور داره نگاه می‌کنه چقدر مردای کاروان کم شدند. مگه کجارفتن؟ عباسم، حسینم کجاست؟ بشیر اومد خانم جان! تا قافله می‌رسه حکم بشیر اینه بشارت بده به همه. سرت سلامت خانم جان یه نگاهش کرد.. بشیر هرچه نگاه می‌کنم مردای کاروان نیستند. عباس کجاست؟ حسین کجاست؟ علی اکبرم کجاست؟ چرا مردان رو نمی‌بینم گفت خانم جان سرت سلامت گفت بذار آروم آروم بهش بگم مادر شهید شده. خانم سر سلامت عونت را کشتند کربلا میگه همون اقتدار که ایستاده بود یه نگاه کرد گفت فدای سر حسین. حسین کجاست؟ می‌گفت چی بگم به ام البنین؟ گفتم خانم جان سرت سلامت جعفرت هم کشتند کربلا. نگاهش را از تو چشم‌هام برنداشت گفت بشیر میگم فدای سر حسینم. حسینم کجاست؟ خانم جان عثمانت هم کشتند بشیر فدای سر حسین. حسین کجاست؟ گفت اگر این خبر را بهش بدم دیگه آروم می‌گیره نمی‌ذاره من اینقدر من براش روضه بخونم خانم جان! عباست هم کشتند می‌گفت همانطور که نگام می‌کرد «انگار مادر را یه خبری بهش بدن چهار ستون بدنش داره می‌لرزد ها اما می‌خواد خودش رو نگه داره» گفت: بشیر از حسین چه خبر.. گفتم خانم جان از عباست نمی‌پرسی گفت بذار دونه دونه‌ اشون را می‌پرسم بگو حسینم کجاست؟ گفت دیدم راهی ندارم شروع کردم روضه خوندن، گفتم "قتل الحسین بکربلا" میگه بچه قمر بنی هاشم تو دست ام البنین بود بچه از دستش رها شد خودش نشست رو خاکا هی رو پاهاش می‌زنه میگم خانم چهار تا بچه‌ات رو بهت خبر دادم هیچی نگفتی گفت هیچی نگید بچه‌های من مادر دارند..آمد به سرم از آنچه می‌ترسیدم اما حسین مادر نداره...روضه ام البنین از همین لحظه شروع شد...آی غریب مادر حسین..*

می‌بینی رباب، علی اصغرو گرفته تو بغلش، همه چشم انتظارند، سقای حرم یه کاری کن...خانم! مشکو گرفته بود بره علقمه‌ها گفت بگو ببینم مشکو برگردوند پسرم حتی اگر پسرم نیومده مدینه بگو ببینم مشکو رسوند به خیمه‌ها یا نه گفت خانم تا لحظه آخر مشکو به دندونش گرفت اما لحظه‌ای که تیر به مشکش خورد "فوقف العباس متحیرا "میگه دیدن عباس متحیر شد..مرحوم مازندرانی می‌نویسه خودش اسب را هی کرد سمت علقمه یعنی برو دیگه آبروی عباس ریخت..حالا می‌خوایم روضه بخونیم..* 

کاش از دخترش نپرسد که 
زینبم از حسین من چه خبر؟ 
از علی اکبر و علی اصغر 
از جگر گوشهٔ حسن چه خبر؟
 
آه عون و محمدت را من 
در کنارت چرا نمی‌بینم 
از رقیه بگو چرا او را 
بین این بچه‌ها نمی‌بینم 

*رقیه‌ام کو؟ قربون اسمت برم تا اسمت میاد دلا زیر و رو میشه سه ساله ی حسین.. خانم ام البنین داره می‌پرسه‌ها* 

دخترم قامتت خمیده شده 
دخترم صورتت شکسته شده 
چیست این ... به روی دستانت 
دست‌هایت مگر که بسته شده؟
 
عاقبت بغض دخترش ترکید 
گفت مادر هر آنچه شد دیدم 
بنشین تا که خوب گریه کنی 
روضه‌ها را به چشم خود دیدم 

*بسم الله، گریه کنا! خانم داره روضه می‌خونه..*

 دیدم از خیمه‌گاه مادر جان 
علی اکبرش زمین افتاد 
کاش بودی کنارم ام بنین 
داشت آنجا حسین جان می‌داد 

*روضه بعدی رو بگم ام البنین *

تیر وقتی به حلق اصغر خورد 
دیدم از دور اضطرارش را 
آه! در پشت خیمه خاکش کرد 
تا مبادا کسی مزارش را پیدا کند

*اما ام البنین چشمت روز بد نبینه *

آه ام البنین چرا هرگز 
از پسرهای خود نپرسیدی؟ 
مادر ما ای حزینه چرا از قمرهای خود نپرسیدی؟

 قبل عباس هیچکس حتی 

*شما که نپرسیدی بگذار من برات بگم ام البنین* 

قبل عباس هیچکس حتی 
فکر غارت به خیمه‌گاه نداشت 
تا علم بود بین دستانش 
هیچکس سمت خیمه راه نداشت 

*اما چی شد؟ ام البنین میگه چی شد زینب؟*

 آه بعد از برادرم عباس 
دست غارت حریص شد مادر 
می‌گذاری که بگذرم سخت است 
یاد آن لحظه‌های دردآور 
کاش بودی کنارم ام بنیین
 
* امام زمان این دو بند را برا شما می‌خونم سادات منو ببخشید آقا منو ببخشید اما برا ابی عبدالله مگه ننوشتی می‌کشی مرا حسین.. برا چی ما را می‌کشه*

 کاش بودی کنارم ام بنین 
روی تل عصر روز عاشورا 
لشکری رفت سمت گودال و 
پسر فاطمه تک و تنها 

بدنش مانده بود روی زمین  
که رسیدند ده نفر از راه 
با چهل نعل تازه شد تشییع 

*به شرف لا اله الا الله ام البنین برات روضه بخونم ..*

به سمت گودال از خیمه دویدم من 
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
 
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من 
سر تو را بردند دیر رسیدم 

ای حسینم ای حسینم 
ای ضیاء هر دو عینم 
ای حسینم ای حسینم 
ای ضیاء هر دو عینم 
ای حسینم ای حسینم