نمایش جزئیات

مدح ویژۀ ولادت امام سجاد علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی

مدح ویژۀ ولادت امام سجاد علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی

نغمه سر کن که جان دين آمد
حضرت زين العابدين آمد

عين حقّ ار فروغ عين است اين
علي دوّم حسين است اين

اين پسر يادگار پنجِ تن است
شمع محفل فروز انجمن است

دل نوراني اش يم رحمت
هر دو چشمش دو زمزم رحمت

بوسه هاي دعا به لعل لبش
گشته بر دور سر نماز شبش

روح و ريحان سيّد الشّهداست
اين پسر جانِ سيّد الشّهداست

لطف، عادت، کرم، وظيفه ي او
کلّ توحيد در صحيفه ي او

سخنانش همه اَخُ القرآن
سر به سر نور و سر به سر برهان

وحيِ مُنزَل نهفته در نگهش
وحي صاعد دعاي شامگهش

اين گل سرخ دامن زهراست
بعد بابا امام عاشوراست

کعبه ي عابدين، سلام سلام
سيّد السّاجدين، سلام سلام

قطب عرفان و قبله ي ايمان
جان دين و حقيقت قرآن

یوسف يوسف رسول الله
جان شيرين سيّد الشّهدا

خون خون خدا به رگ هايت
شاهدم! خطبه هاي غرّايت

از دهان تو بانگ يا سُبّوح
مي دهد بر تنِ عبادت روح

اي مسيح دعا دعاي مسيح
اي نفس هات خوشتر از تسبيح

تو به عرش جلال، قائمه اي
تو حسينِ حسين فاطمه اي

پنج ميقات و چار رکن و حرم
حَجر و مروه و صفا، زمزم

به مقام تو عارفند همه
ز جلال تو واقف اند همه

هر گياهي به مدح اهل البيت
دعبل است و فرزدَق است و کميت

حجّ کعبه طواف خانه ي توست
رکن، خشتي ز آشيانه ي توست

حجر الاسودت سلام کند
بر کف دستت استلام کند

وارد مسجد الحرام شدي
بهتر از کعبه احترام شدي

کعبه و خيل حاجيان به مطاف
همه دور سرت به حال طواف

پور عبد المَلک از اين تجليل
ايستاده به سان عبد ذليل

نه رهي تا که استلام کند
نه کسي از وي احترام کند

* مروان عبدالملک ملعون حاکم بود. تو صف استلام حجر ایستاد. تو اون ازدحام دید راه باز شد. آقایی آمد. خونه کنار رفتن. اون وایساده بود تو صف. اون وایساده بود تو ازدحام، کسی بهش راه نمی داد. دیدن آقا اومد. اما این ملعون وایساده نگاه میکنه. راه بهش نمی دادن...*

نه رهي تا که استلام کند
نه کسي از وي احترام کند

مانده بر جاي خويشتن چو جسد
بر دلش سخت خورده تير حسد

عربي از هشام کرد سؤال
اين که باشد بدين مقام و جلال؟

با تجاهل به سوي او نگريست
گفت نشناسمش ندانم کيست

شد فرزدَق خروش، سر تا پا
جست از جاي خود سپند آسا

خواند در شأن يوسف زهرا
با فصاحت قصيده اي غرّآ

گفت هي هي! تجاهلت از چيست
گوش کن تا بگويمت اين کيست

حجر و رکن و زمزم و ميقات
مروه، سعي و صفا مني، عرفات

کوه هاي حجاز سر تا سر
همه ی ريگ های در محشر

مستجار و مقام و حجر و حطيم
مکّه تا هر کجا که هست حريم

ناودان و مطاف و شاذَرْوان
کلّ حجّاج بيت، پير و جوان

جبل الرّحمه، خيف، غار حرا
مي شناسند يک به يک او را

همه دل بر ولايتش بستند
در مسير هدايتش هستند

اين فروغ حقيقت ازلي است
اين جگر گوشه ي نبيّ و علي است

دل مؤمن پُر از محبّت اوست
نصّ حکم خدا موَّدت اوست

به تولاّي او گرفته حيات
حجّ و صوم و صلات، خمس و زکات

اين گل سرخ گلبُن زهراست
ميوه ي قلب سيّد الشّهداست

کرم از بذل او کرم گشته
حرم از فيض او حرم گشته

از دم او دعا کند پرواز
بي ولايش قبول نيست نماز

حجّت حيّ سرمدش خوانند
گل باغ محمّدش خوانند

*بازم بگم هشام! ...*

حق فرستاده در همه اوقات
به اَب و جدّ و مادرش صلوات

* بگم...باز هم بگم... خلاصه...*

اين خداوند را ولي ست ولي
نام نيکوي وي علي ست علي

تا جهان بوده است و خواهد بود
به فَرَزْدَق درود باد درود

*بخاطر همین شعر...*

سينه ي خصم را نشانه گرفت
چوبه ي دار خود به شانه گرفت

بين دشمن سرود، مدح امام
«ميثمش» مي دهد هماره سلام