نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی حمید عسکری_باز گرفته دلم برایِ مدینه

باز گرفته دلم برایِ مدینه
باز نشسته دلم به پایِ مدینه
*امروز عاشورایِ امام صادقِ..و ما هرچه داریم، روضهای میگیریم، سینه میزنیم،
مجلس میگیریم، از صدقه سَریِ این آقاست*
شکرِ خدا عاشق دیارِ حبیبم
شکرِ خدا که شدم گدایِ مدینه
بالِ فرشته است سایبانِ قبورش
بالِ فرشته است خاکِ پایِ مدینه
در کفنم تربتِ بقیع بگذارید
صحنِ بقیع است کربلایِ مدینه
کرب و بلا میشود دوباره مُجسَّم
تا که به یادآورم عزایِ مدینه
دستِ منو لطفِ دستِ با کرمِ تو
جان به فدایِ بقیعِ بیحرمِ تو
هرچه از درد و بلا بر سرِ حیدر افتاد
دادِبیداد که یک روز به جعفر افتاد
یارب این شعله چرا ولکنِ این طایفه نیست
باز از خیمه گذشت و رویِ این دَر افتاد
سجدهاش خورد بهم بس که تِکانش دادند
سرِ سجادهی خود با دلِ مضطر افتاد
*یه پیرمردی با یه جوونی بحثش میشه تو خیابون، وَلو حق با جوونه ام باشه، بزرگترا میان یا همسن و سالایِ همون جوونه میان، آرومش میکنن.میگن خجالت بکش، جایِ پدرته، یه نیگا به این ریشِ سفیدش کن.اینا حرمتِ محاسنِ سفید که هیچی، حرمتِ امام رو هم نگه نداشتن *
با عصا هم بِدَود باز زمین میافتد
بی عصا رفت و به هر کوچه مکرّر افتاد
* آقایِ من و شما پیاده و اون نامرد سواره
هِی به این مَرکب هِی میزد تندتر بره هِی صدا میزد یه کم آرومتر نفس تازه کنم *
پس کجایند در این واقعه شاگردانش ؟
پیشِ چشمانِ همه حُرمتِ مِنبر افتاد
تا زمین خورد صدا زد زِ جگر وا امّاه
پشتِ در یادِ زمین خوردنِ مادر افتاد
مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین
جلویِ چشمِ علی، فاطمه با سَر افتاد
فضّه آمد کمکش، وَرنه مصیبت میشد
فضّه با دیدنِ او، پهلویِ کوثر افتاد
گریهی غربتِ زن، قاتلِ شوهر باشد
پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد
آخره روضهی ما حرفِ حسین است
دشنه با حجنرِ خشکیدهی او،
*تا حالا غریب نبودی، غریب بودی خوب میفهمیدی، هیچ جایی تحویلت نگیرن*
ولیُ الله به یک ضربه تَنَش برگشته
گذرِ شمر به این ناحیه آخر افتاد
کینهاش با دو سه تا ضربه به پایان نرسید
آنقَدَر زد، رویِ تَل خواهرش آخر افتاد
صدا میزدی، زیرِ دست و پا تو دست و پا میزدی
رو به شمرِ پستِ بیحیا میزنی، صدا میزنی
با تیغ میزنن، ضربه از نزدیک و دقیق میزنن
بیدفاعی، ضربه رو عمیق میزنن،
سَنان میزنن، ضربهها رو سخت و بیامان میزنن
تیر ندارن، تو رو با کَمان میزنن، سنان میزنن
*خواهر اومد صدا زد، گفتی فرزندِ کی هستی؟ فرمود آری گفتم.گفتی فرزندِ مادرمونی؟ گفتم.گفتی فرزندِ پیغمبری؟ گفتم.گفتی فرزندِ امیرالمؤمنینی؟ آری خواهرم ولی سنگم زدند*
با تیر میزنن، تو رو با بغضِ روزِ غدیر میزنن
عزیزم رو عدهای حقیر میزنن، با تیر میزنن
با سنگ میزنن، گُرگا دارن بدنت رو چَنگ میزنن
خارج از رسم و مرامِ جَنگ میزنن، سنگ میزنن
عصا میزنن، تو رو واسهی رضایِ خدا میزنن
وقتی جون دادی دیگه چرا میزنن ؟!
تَنت زخمی، بدنت مثلِ جوشَنت زخمی
چی شده که پشتِ گردنت زخمی ؟ تَنت زخمی
*امام صادق رو چندین بار همینجوری، بدونِ دلیل، این منصورِ بیادبِ نامرد احضار میکرد امامو.یه شب آقاتون و پا برهنه، سر برهنه، یه لا پیرهن، نذاشت عبا بپوشه. دستور داد آقا رو بیارَن، فرمود: منصور هرکیو دنبالم میفرستی، این ربیعُ نفرست، گفت: آقا برا چی؟ فرمود: این بیادبِ به من ناسزا میگه، طوری نیس اما به مادرم بد میگه.همهی اینا به کنار اما الحمدلله آقاجان دیگه سرِ شمارو تو بازار نبردن. الحمدلله دیگه زن و بچهتون تو مجلسِ یزید نرفتن. الحمدلله دیگه سهسالهت سرتو رو دامن نگرفت .الحمدلله دیگه از پشت بام به زن و بچه ات سنگ نمیزنن. دلها بسوزه برا اون خواهری که هم تو کوفه هم تو شام، زدنش.وقتی روزِ اربعین رسید بالای قبرِ حسینش.فرمود: حق داری خواهرت رو نشناسی اگه نامحرم اینجا نبود نشون میدادم کعبِ نِی و تازیانه با من چه کرده