نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده_گویم ز امام صادق این طرفه حدیث

گویم ز امام صادق این طرفه حدیث
تا شیعه او به لوح دل بنگارد
فرمود: که بر شفاعت ما نرسد
هر کس که نماز را سبک بشمارد
*اونایی که مدینه نرفتن یه غم دارن ولی اونهایی که رفتن هزاران غم دارند. قبرهایی که با خاک یکسانه، قبر مخفی مادر، کوچههای بنی هاشم جایی که حضرت رو سیلی زدند، جایی که بدن امام حسنو تیر باران کردن، بیت الاحزان که حضرت زهرا گریه کرده، اونایی که مدینه رفتن هزاران غم دارند..*
ز داغ حضرت صادق دلم تنها نمیسوزد
دلی نَبْوَد که از این داغ جان فرسا نمیسوزد
به جان حضرتش سوزد دل هر سنگ سخت اما
دل منصور دون بر حال آن مولا نمیسوزد
ز انگورِ به زهر آلوده آخر کرد مسمومش
دل گلچین، به پرپر کردن گلها نمیسوزد
بُود قبر رئیس مذهب ما در بقیع ویران
*قم که میری هر کجا گنبد حرم حضرت معصومه رو میبینی دستت رو به سینه میگیری میگی" السلام علیکِ یا فاطمه معصومه"مشهد مشرف میشی از هر کجا گنبد زیبای امام رضا رو میبینی دستتو به سینه میگیری میگی "السلام علیک یا ابوالحسن یا علی بن موسی الرضا" کربلا که مشرف میشی تا میگن رسیدیم کربلا نگات به گنبد طلا بیفته اشک تو چشمت حلقه میزنه دستتو به سینه میگیری سلام میدی، اما مردم مدینه که اینطور نیست. مدینه گنبد نداره، بقیع گنبد نداره، بقیع با خاک یکسانه ..*
دل از دیدار آنجا آب میشد
بقیع با اشک ما سیراب میشد
ای بقیع ای حریم سوته دلان
جان به قربان اشک زوّارت
آرزو دارم ای بقیع امسال
سر گذارم به روی دیوارت
*اگه انسان مشکلی داشته باشه درد دلی داشته باشه با مادرش راحتتره حرفشرو میره با مادرش میزنه که با آنقدر که مادرت بیرودروایستی هستی با پدرت نیستی بعضی از درد دلهات رو میری با مادرت میگی..امام صادق هم چند بیت حضرت زبان حال با مادرشه..*
ز بس فرزندت از منصور محنت دید مادر جان
دل از قید حیات خویشتن بِبرید مادر جان
اگر میخواست ماموری برد نزدش مرا آن شب
چرا ابن ربیع پست را بگزید
خدا نکنه نیمه شب تو خونه بریزن بخواد بابا رو از تو خونه بیرون ببرن..خدا نکنه نیمه شب بیان تو خونه بخواد جلو چشم بچهها بابا رو ببرن، دختر دنبال بابا میدوه میگه بابامو نبرین، میگه نیمه شب رفتن تو خونه امام صادق، دیدم آقا مشغول راز و نیازه گفتم آقا بلند شید بریم فرمود: اجازه بده دو رکعت نماز بخونم.گفتم آقا نمیشه اجازه بده ردامو بپوشم گفتم: آقا نمیشه اجازه بده عمامه را سرم بگذارم. گفتم: آقا نمیشه، آمادهاید بگم یا نه، مولایمان را سر برهنه پای برهنه...*
بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را
ولی آن بیحیا حرف مرا نشنید مادر جان
چو آن جانی بدان حالت مرا از خانه بیرون برد
تن طفلان من چون بید میلرزید مادر جان
خودش سواره بود امام صادق نزدیک هفتاد سالشه، ابن ربیع سواره بود آقا را دنبال خودش میدواند، میگه یه مقداری راه رفتم برگشتم نگاه کردم دیدم آقا داره نفس نفس میزنه دیدم عرق به پیشانی حضرت نشسته...*
شتاب مرکب و بند و تعللِ پایش
زمینههای زمین خوردنش فراهم بود
آخه پیرمرد نمیتونه دنبال سواره بدوه، یکی پیرمرد نمیتونه بدوه، یکی دختر سه سالهست..*
آن شب که من از ناقه، افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
*هی دنبال قافله میدوید هی زمین میخورد هی صدا میزد عمه عمه..هی صدا میزد بابا بابا..*
دخترم!
آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی
بابا من بر نوک نی بودم، کی از تو جدا بودم
بابا من بالا نیزه بودم میدیدمت بابا
حسین حسین....