نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده۱۴۰۳ به نفس حاج مسعود پیرایش_یه امام رو غریبونه اومدن بردن از خونه

روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده۱۴۰۳ به نفس حاج مسعود پیرایش_یه امام رو غریبونه اومدن بردن از خونه

یه امام رو غریبونه اومدن بردن از خونه
واستید عباشو برداره پیرمرده نمی‌تونه

تو اوج غمه، قدش چه خمه، 
عمامه حلقه دور گلوش زدن می‌کشن
جلوی همه آه آه حسرت آه از این جسارت آه آه

 گفت گل بودم و از ساقه شکاندند مرا 
بی عبا در وسط کوچه دواندند مرا

پیش چشم در و همسایه کشاندند مرا 
با جسارت به در خانه رساندند مرا 

*هی تازیانه می‌خورد می‌گفت: ای وای زینب ای وای زینب..*

 آنکه مرا به زمین از سر بار انداخته
 هی مرا یاد غم حیدر کرار انداخته
 
از غمم داد کشیدند و صدایی نگرفت آه 
نام ناموس مرا بی سر و پایی نگرفت 

خانه‌ام سوخت ولی میخ به جایی نگرفت
 در نیفتاد به آن ضربه ی پایی نگرفت

*در خونه رو آتیش زدن هی میان آتیش نگاه می‌کنه اشک میریزه" أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ ع"
 آتش خاموش شد.*

 اما مدینه اشک می‌سوخت
دل و جان پیامبرص می‌سوخت
 آب می‌سوخت گل صورت مادر می‌سوخت

 باز شعله و دود، بازم شراره، آتیش چرا
 دست از سر این خونواده برنمی‌ داره؟

 بس نبود خونهٔ حیدر
 بس نبود شکستن در 
بس نبود سوختن غنچه همراه مادر 
بس نبود اون روز مدینه
 بس نبود آتیش کینه 
بس نبود داغیه یک میخ 
بس نبود زخم تو سینه 

گرچه سجاده کشیدند و شرر آوردند
ظلم کردن و مرا بین خطر آوردند

سخت شد قبضه ی شمشیر که درآوردند 
یاد من باز نیزه و سر آوردند

آخرین دم زدن و بازدمش بود حسین
ته مقتل نگران حرمش بود حسین 

*شب شهادت امام صادق "صلی الله علیک یا مروّج عاشورا "آی قربونت بریم روضه خون اباعبدالله..*

پیر مردی ته گودال زمین گیر شد و
 پیرمردی وسط کوچه به یادش افتاد

 *اون روز که خونه اشو آتیش زدن یاد عاشورا افتاد فرمود :جد ما را به حالت غم و غصه و مکروب کشتنش هی نگاه به خیمه و زن و بچه هاش می‌کرد حسین*
 
خسته بود آقا تازه روی مرکبش نشسته بود آقا
 میزد سنگ سرش شکسته بود آقا خسته بود آقا 

تک و تنها رفت،که صدای خیمه توی خیمه بالا رفت
دم رفتن طرف خیمه ی زن‌ها تک و تنها رفت

 آه جنجال بود و طرف قتلگاه غوغا بود و
 بین گودال حسین تنها بود و
 سر پیراهنش دعوا بود و جنجال بود و

 طرف خیمه‌گاه غوغا بود و
 چشمه‌ها به حافظ دریا بود و 
نگران واسه زن‌ها بود و جنجال بود و

*امام صادق فرمود : یک روز بعد از مصیبت خونه آتیش زدن  خونه دیدن آقا داره گریه می‌کنه عرضه داشتن یابن رسول چرا گریه می‌کنید برای خودتون گریه می‌کنید؟ فرمود:نه  من بودم این زن و بچه به من پناه آوردن اما غروب عاشورا این زن و بچه به کی پناه بردند؟ یه وقت عقیله بنی هاشم دید نانجیبا دارن میان اومد وارد خیمه امام سجاد شد. آقا بگو کجا بریم چیکار کنیم؟ فرمود: عمه بگو همه فرار کنن آی آی آی  واسه این گریه می‌کنه کسی نبود مخدرات جدم بشه کسی نبود اون‌ها رو زیر پر و بال بگیره راوی میگه دیدم عقیله بنی هاشم هی وارد خیمه‌های آتش گرفته میشه هی به سر می‌زنه بیرون میره*