نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه

روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام  اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه

دلِ شکسته ی ما را به مرهمی دریاب
مرا که خسته شدم این محرّمی دریاب

به سربه زیری ما، شرمِ ما ترحم کن
نه مَحرمیم برات، نه مرهمی دریاب

آقا کم تو از سر،ما که زیادهم باشد
تو را به جان عزیزت کمی مرا دریاب

*چه امتحانی کرد صحابه اش رو نور رو کم کرد. گفت: هرکی میخواد بره، بره. من دلم میدونی برا کی میسوزه؟برا اونوقتی که نور زیاد شد بچه ها دیدن هیچکی نمونده. کاش میشد بقول آقا پنج تا پنج تامیرفتین، آخ خدا نیاره کسی جایی غریب بیفته حسین غریب افتاد.آقا میگه نامه،همچین دست خط حسن رو آورد،دید نیزه اش رو زد بخاک سرگذاشت رو نیزه..کجایی برادرم ببین کجا گیر کردم... نوشتن سینه رو به سینه چسبوند پاهاش رو زمین میکشید
تازه شبیه حسن شده بود، داشت قد میکشید..*

دارد به روی چشم خود اَبروی حسن را
جانم! چقَدَر میدهد او بوی حسن را

اینقدر عقیله به سری شانه نمیزد
بر شانه ی خود ریخته گیسوی حسن را

*تمام این روضه هایی که ده شب میخونیم  نصف روز برا آقامون حسین اتفاق افتاده..و دیده..یوقت برا ما چراغ خاموش نکنی آقا یوقت نشه بیعتت و رو از ما برداری من نمیرم.. منو امتحانم نکن.. من میگم حسین.... دلم ریش میشه منو یوقت بیعتت رو از روم برنداری.یوقت نگی چراغ خاموشه هرکی میخواد بره من نمیرم
منو برا خودت بردار..حسین....*

«آه دهه اول داره تموم میشه به این اشک ها قسمت میدم ما رو به چشم حسین بیار ما رو به نگاه حضرت زهرا بیار»

ای کاش گره وا شود از بند نگاهش
ای کاش نشانی بدهد روی حسن را

ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده

*هرکی یه تیکه اش رو برد..لامذهب به سر جایزه میدن نه به تیکه ی بدن...* 

ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده
او آمده تا گرم کند کوی حسن را

بند آمده این راه، شبیه پدرش باز
آورده پی خویش هیاهوی حسن را

هر روز عسل میچکد از کنج لبانش
دارد همه شیرینی کندوی عسل را

ای ازرق شامی چ بلایی سرت آورد
دیدی به تنت ضربه ی بازوی حسن را

باید، باید قدمی چرخ زند پیش عمویش
تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را

سوگند که خون نه به رگش غیرت زهراست
ابنُ الحسن است این، نوه ی حضرت زهراست  

مانند حسن که پدر داشته باشد
مانند علمدار جگر داشته باشد

خوبست گشایند کمی بند نقابش
تا اینکه عشیره دو قمر داشته باشد

اصلا به زره فکر نکرده است
محال است قاسم به زره نیز نظر داشته باشد

با دست تهی رفت و رجز خواند و بهم ریخت
ای وای اگر تیغه دو سر داشته باشد

با این هنر رزم عمو زیر لبی گفت
باید علم، این شیر پسر داشته باشد

*براهمین بود نجمه هی میگفت به خانم ببین چقدر شبیه حسن شده..یعنی میاد دوباره خانم.. میگفت میاد نجمه..*

دل میبرد از خیمه و دل میدرد از خصم
فرزند علی چند هنر داشته باشد

باید که کرمخانه بسازنند برایش
باید که چنین خانه دو، در داشته باشد

حق بود بسازند ضریحش حسنی بود
اما حرمی کاش پدر داشته باشد
 
تصمیم حسین است هرآنچه حسنش گفت
در نامه اش ازروضه ی کوچه حسنش گفت

انگار خودت حلقه ی ماتم شده ای تو
دورت چه شلوغ است چرا کم شده ای تو

یکریز پر  از روضه ی بازی پسرِ من
مانند علی مثل محرّم شده ای تو

رفتی و نگفتی به من سوخته بابا 
رفتی و نگفتی که چرا خم شده ای تو

بستم به سرت شال خودم را که نریزی
ایکاش نبینن معمم شده ای تو

من هیچ، توفکر جگرنجمه نکردی؟؟
اینقدر پر از زخم مجسم شده ای تو

گفت: قاسمم بایدکه تورا بِکَّنم از خاک

*علی اکبر رو برداشت مَردم علی اکبر رو
 برداشت اما قاسم رو نه* 

باید که تو را بکنم ازخاک عزیزم
درخون وشن وتیر چه محکم شده ای تو

صد سنگ چه کردند که آن خنده عوض شد
صد نعل چه کردند که درهم شده ای تو
 
خون ریزد از هر طرف پیروهن تو
خون میزند از،هر طرف پیروهنت وای
بدجور پر از چشمه ی زمزم شده ای تو

امید من اینست که نجمه نشناسد
چه سرت آمده مبهم شده ای تو 

*مگه میشه آدم نصف روز بچه برادرشو نشناسه..*

گفتن یتیمی سرِگیسوت کشیدن 
تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدن

«آخ حسین.صل الله علیک یااباعبدالله»