نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج عباس حیدرزاده

روضه و توسل  به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده  شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج عباس حیدرزاده

ای داغدار اصلی این روضه ها بیا 
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
 
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه 
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا 

بالا گرفته ایم برایت دو دست را 
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
 
از هیچ کس به جز تو نداریم انتظار 
بر دستهای توست فقط چشممان بیا 

هفته به هفته میگذرد با خیال تو 
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا 

بیش از هزار سال تو هم گریه کردی 
ای خون جگر ز قامت زینب بیا 

«یا صاحب الزمان،یا صاحب الزمان..»

*هر کاری کرد عمو بهش اجازه نداد. میدونید آخر چه کار کرد..مقتل نوشته افتاد به دست و پای عمو..دست عمو رو می بوسید، پای عمو رو میبوسید.عمو اجازه بده برم دیگه قرار ندارم اونقدر اصرار کردحضرت بهش اجازه داد. اما زره اندازه ی تنش نیست، کلاه خود نداشت. حضرت پارچه ای رو به سرش بست.مقداری از پارچه رو، رو صورتش آویزان کرد. خودش کمک کرد قاسم رو سوار بر مرکب کرد .آمد میدان تاریخ نوشته چشماش پر از اشک بود،اشک از چشمان قاسم سرازیر بود. ابی عبدالله نگاهش رو از قاسم بر نمی داشت باریکلا عمو آفرین عمو آمد میدان..*

بی زره آمده عدو می گفت
 چقدر این پسر جگر دارد 

آمده مثل شیر می غرد 
نسل حیدر عجب ثمر دارد
 
یاد صفین زنده شد امروز 
بس که او جلوه ی پدر دارد
 
زاده ی یوسف است و یوسف روی
جلوهایی چنان قمر دارد
 
 إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ
 سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن

نور چشم حسن نظر نخوری 
چشم این گرگها خطر دارد
 
تو برای حسین یک حسنی 
با تو انگار بال و پر دارد 

مجتبی حسین صبری کن 
که عمو چشم های تر دارد 

*جنگید شمشیر زد یه عده ای رو به هلاکت رسوند یه نانجیبی از پشت سر آمد. بدنش نحیفه هنوز شکل نگرفته هیکل این نوجوان وقتی نیزه از پشت زدن زره نداره نیزه از سینه اش بیرون زد. عزیز امام حسن از روی زین با صورت زمین خورد. تا رو زمین افتاد صدا زد یا عماه عمو بیا ..*

تغییر کرده شکل سرم زودتر بیا 
عموجان سر نیزه رفته تا جگرم زودتر بیا 

در معرض دو چشم ترم زودتر بیا 
شد تکه تکه بال و پرم زودتر بیا

تا قابل شناختنم از حرم بیا 
تا جان نداده از غم من مادرم بیا 

عمو جان! 
یک لشکر ایستاده فقط سنگ میزند 
با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ میزند 

عمو جان!
حالا که گشته عرصه به من تنگ میزنند 
قاتل نشسته موی مرا چنگ میزند 

*عمو زود بیا میخوان سرم و جدا کنند.از همون دور دید اگه دیر برسه سر جدا شده از همون دور شمشیری حواله کرد دست قاتل از مفرق جدا شد قومش رو صدا زد گفت بیاین کمکم کنید.اومدن تو میدان ابی عبدالله مشغول جنگ شد آخ بمیرم... 
سم اسبها سینه اش رو خرد کرد. ابی عبدالله که رسید دید داره پاها ش رو به زمین میکشانه.سینه وقتی بشکنه درد دارد از درد پاهاش رو به زمین میکشید.. دو تا شباهت به عموش ابی عبدالله داره.شباهت اولش اینه از پشت نیزه خورد. عموش هم از پشت نیزه خورد. یه نیزه ای به پهلوی ابی عبدالله زدن..شباهت دومش اینه: قاسم با صورت زمین خورد عمو هم با صورت به زمین خورد. عمو با طرف راست صورت زمین خورد. اما یه تفاوت دارن قاسم وقتی زمین خورد صدا زد عمو بیا اما وقتی عمو رو زمین افتاد دیگه کسی نبود خاکها رو جمع کرد سرش رو خاکها گذاشت با خدا یه مرتبه دید سینه اش سنگین شد چشمهاش رو باز کرد دید شمر با خنجر بر هنه رو سینه اش نشسته... حالا هر چی نفس داری بگو حسین..*