نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب هم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه

روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب هم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج حیدر خمسه

آنکه تقدیر مرا یک عمر پُشتِ در نوشت 
نام من را بین نوکرهای تو، آخر نوشت
 
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت 
دعوت من را برای این دو چشمِ تَر نوشت

به منِ بی‌آبرو چه آبرویی داده است 
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت

*گفت محضر حضرت رسید، حال و احوال، عشقشُ کرد، تهِ کار یهو بغض کرد گفت : دوباره می‌بینمت؟ آقا فرمود : آره.گفت :کجا می‌بینمت؟ فرمود :  بیا عرفه، مِنا، اونجا دوباره می‌بینمت. گفت : آقا گرفتی ما رو؟! اون همه جمعیت؟! آقا گریان شد فرمود: بیا هرجا دیدی روضه‌ی عَموم رو میخونن من اونجام... ایشالا یه روز بری، می‌بینی بچه شیعه‌ها دمِ هر چادر، همه دارن علی العباس واویلا حسین تنهاست ...*
 
امشب دمِ دَری‌ها حواستون باشه، صاحب عزا دمِ در وایمیسته من یه چیز عجیبی رو دیدم، تو حرمِ قمربنی هاشم که مشرف میشی دم در که وارد میشی نوشته السلام علیکَ یا ناصرَ الحسین، بعد میای تو حرمِ ابی عبدالله السلام علیکَ یا مظلوم بلا ناصر 
من نمی‌دونم یعنی چی؟ سلام به اون آقایی که یه یاور نداشت، از این ور میری سلام به یاور حسین ... این معنی داره ها یعنی قبلِ عباس و بعدِ عباس...*

ما مسلمانیم امّا ما مسلمانِ نجف 
جانِ کعبه صد هزاران بار قربانِ نجف
 
روز اول که زمین را چون نگینی خلق کرد 
گفت در گوشِ خدا جانِ تو و جانِ نجف
 
در نجف مدحِ علی می‌چسبد اما بعدِ آن 
نام عباس است غوغا زیرِ ایوانِ نجف

کار ما مدحِ علی، نه! مدحِ قنبر گفتن است 
مدح عباس است امّا کارِ طوفانِ نجف

بر علی سوگند فریادِ علی عباس اوست 
باب حاجات است، پس نادِ علی عباس اوست

کیست این مرد؟ این تمامِ اقتدار زینب است 
کیست این شیر که تیغِ کارزارِ زینب است

سایه‌ی زینب نمی‌دیدند، اصلاً می‌شود 
دید خانم را که کوهی در کنارِ زینب است 

شانه‌هایش را نوشتند کوهسارِ کربلا 
گیسوانش را نوشتند آبشارِ زینب است
 
دستمالِ زردِ بابایش به عباسش رسید 
بعد از این او مرتضی، او ذوالفقارِ زینب است

*اومد شبونه از خیمه بیرون، صدای نَفَسِ کسی میومد، عباس حافظِ خیمه‌ها بود، یهو صدا بالا رفت، جُنبنده‌ای مگر می‌تونه کنارِ خیمه‌های حسین...؟یهو صدا خانوم اومد : عباس آرام باش زینبم. آخ ... دستِ ادب به سینه، خانم این وقتِ شب بیرون؟ گفت : اومدم باهات حرف بزنم نِشست، گفت بشین، گفت اصلاً مادرم بفهمه! بچه‌های زهرا بشینن عباس ...گفت : بشین عباس، ببین روزگار، ما رو به کجا رسونده ؟! بشین برادر، خبر داری تو بچه‌ها چی پیچیده؟ امان نامه برات آوردند..آه یادم نرفته بابام دستِ حسینو تو دستت گذاشت 
عباسو میگی؟ گفت : زینب عباسو اینجوری شناختی ؟! تا حالا چهار بار رفتم فرات، لب به آب نزدم، امان نامه آورده ؟ باشه، زینب صبر کن، یه عباسی نشان بدم!حرفشم دو تا نشد..*

گرچه از داغِ پسر سوزد جِگرها بیشتر 
می‌زند داغِ برادر بر کمرها بیشتر 

تا صدایِ یا أخا آمد، تمامیِ حرم 
روی سینه می‌زدند امّا به سرها بیشتر 

*شاید کمتر این روضه رو شنیدی، اومد بره، گفت : می‌خوای بری میدان برو امّا سر زدی به خیمه‌های بچه‌ها؟ اومد یه نگاه کرد، دید دختره همه رو جمع کرده، گفت عَموم الآن برای همه آب میاره.غیرت قبول نکرد این صحنه رو، گفت الآن میرم..اینو همه بشنوید، خیلیا شاید نشنیدن تا اومد بره، صداش زد، گفت : سلاح با خودت نمی‌بری ها, سِپر ببر..هر یه دونه‌ای که بزنی،ده تاشو به بچه‌ها می‌زنن لذا نه شمشیر بُرد نه نیزه، فقط مَشک و سپر بُرد..امام زمان کمک بده ...*

تا صدایِ یا أَخا آمد تمامیِ حرم 
روی سینه می‌زدند اما به سرها بیشتر
 
زود آمد بر سرش، چون خوب می‌داند حسین 
بعد صدها تیر، می‌آید تبرها بیشتر 

اما آقا جان! دیر اومد حسین علقمه وقتی انداختنش، یه سِریا می‌ترسیدن بیان نزدیکش با نیزه اومدن، نوکِ نیزه رو می‌زدن به زخم پاش ببینن بلند می‌شه یا نه ؟! تا دیدن نمی‌تونه بلند شه، داد زدن هرکی فرار کرده بیاد، هر کی ازش خورده بیاد..ریختن بالا سرش  اینو همه شنیدن، یکی گفت : عباس تویی؟ عباس عباس که میگن تویی ؟گفت : یه وقتی اومدی دست ندارم.می‌دونی چی شد ؟ گفت : من دست دارم عمودُ بالا برد، یه جوری زد سر وا شد...* 

هلهله می آمد و بر سینه، مادرها زدند 
زود خانم‌ها گره‌ها را به مَعجرها زدند
 
*تیرِ خلاص این شد، آخرِ کارِ روضه‌ی من اینه ...*
 
گفت : عباس !
بی شک بر این قَدَر این پشتِ زخمی تا نشد 
آمدم مادر حرم، نزدیک دخترها نشد
 
این طرف زینب زمین می‌خورد، در آن سو حسین 
بعد از این بابا برای بچه‌ها بابا نشد 

وای دیگر این ربابه آن ربابِ قبل نیست 
خواست خانم پیش اصغر پا شود اما نشد

آنقدر محکم گره زد که حرامی تا کشید 
رویِ دختر شد سیاه امّا گره‌ها وا نشد
 
*یا الله ! امام زمان !*

شد غروب و بچه‌ها از درد، زانو می‌زدند 
عمداً این سر را نوک نیزه به پهلو می زدند

*سر روی نِی واینمیستاد.سر رو برگردوندن، از بغل رو نیزه زدن... حسین ... حسین ... حسین ...*

هو می‌کنند مرا که زمین خورده‌ام حسین 
با من بگو که آبرویت برده‌ام حسین 

*گفت : داداش !..*

سوگند به مویِ مادرمان فاطمه نشد 
شرمنده‌ام که آب نیاورده‌ام حسین 

هر کس که داشت در دلِ خود بغض مادرت 
با چکمه‌اش لگد زده بر صورتم حسین 

لطفی کن و مرا به سویِ خیمه‌ها مَبر 
خِجْلت زده زِ غنچه‌ی پژمرده‌ام حسین 

دمِ دروازه‌ی ساعات چه غوغا کردند 
گرهِ روسریِ دخترکان وا کردند 
با من و عمه سرِ پوشیه دعوا کردند
 
*یهو براش سوال پیش اومد گفت: نوه فاطمه دنبال جواب از عموم آخه جای ما در وسط بزمه؟..بزم هیئتی ها سینه زنی داره منبر داره روضه داره اما بزم شراب ، شراب خوری داره قمار داره خرید و فروش کنیز داره..*
 ‌‌
راهمان از گذر برده فروشان  افتاد
این همه چشم‌ خریدار خدا رحم کند.

دامن کِشان رفتی، دلم زیر و رو شد 
چشمِ حرامی با حرم روبرو شد 
 
بیا برگرد خیمه ای کَس و کارم 
منو تنها نگذار ای علمدارم
 
آب به خیمه نرسید، فدایِ سرت ...  
حسین قامتش خمید فدای سرت

*بعدِ سه روز اومدن بدن‌ها رو خاک کنند، هرکدوم رو امامِ سجاد شناسایی کرد. یه چند تا اومدن گفتن : آقا بچه‌ای سمتِ علقمه بوده ؟علقمه بچه نبوده !!گفتن : یه تیکه بدن اونجا افتاده ... تقسیمش کردن، چیزی از بدنش نَمونده انقدر ازش کَندن، بُردن ...*