نمایش جزئیات
مدح و توسل ویژهٔ سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها روزازدواج اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

تا سر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرق سرور بود
از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائکه گرم عبور بود
وقت نزول سوره ی یاسین و هل أتی
هنگامه ی تجلی آیات نور بود
بال فرشته فرش قدمهای آفتاب
روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود
عطر بهشت از نفس باد میچکید
تا اوجِ عرش زمزمه های حضور بود
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است
میخواستند تا که بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم
بی زرق و برق و ساده ی ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در کنار هم
سرمایه های اصلی شان مِهر و عاطفه
*خیلی از ثروتمندان قریش اومدن خواستگاری، گمونشون فاطمه هم مثل دیگر دخترهای شهره، پیغمبر میفرمود: اجازه ی فاطمه دست من نیست، اجازه اش رو باید خدا امضا کنه، لذا عاقد این دو زوج خود پروردگار بود، شاهد فرشته ها بودن..*
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم
بر اعتماد شانه ی هم تکیه داشتند
سنگ صبور یکدگر و رازدار هم
بودند هر پگاه دل انگیز تر ز عشق
گرم طلوع روشن خورشیدوار هم
چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بدخواه کور باد
هم ماورای حد تصور کمال شان
هم ماسوای ذهن و تخیل جمال شان
آنجا که سوخت بال و پر آسمانیان
گام نخست پر زدن اوج بال شان
باید که درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای کهنه و ظرف سفال شان
در جام کوزه روشنی خُمّ سلسبیل
کوثر شراب خانگی لایزال شان
کِی میتوان بواسطه ی این مثال ها
پرواز کرد تا افق بی مثال شان
آیینه ی ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل اتی شدند
بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه، نه، که عرش را به روی شانه داشتند
این ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمی به چند روزه ی دنیا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشک جو
اما همیشه خوی کریمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور و معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند
گل داده بود باغ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچه ی ریحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمه ی جاریِ کوثریم
دلداده ایم شیعه ی زهرا و حیدریم
اما چه حیف روشنی خانه زود رفت
زهراترین ستاره ی صبح وجود رفت
روشن تر از زلالیِ نور آمد و چه حیف
با چند یادگاری سرخ و کبود رفت
آن شب صدای گریه ی باران بلند بود
دریا به روی شانه ی زخمی رود رفت
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
گر مِهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمیدهم