نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب دهم محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری

نمانده فرصت آن دلبریها
خداحافظ برادر خواهریها
گرفتارم نکن مشکل گشایم
حلالم کن مرا این آخری ها
بیا بیا دستی بکش بر روی قلبم
به جای زحمت آن مادریها
داداش در و میخ و لگد یادت که مانده
پریشانم از این یادآوری ها
لباس کهنهای مادر فرستاد
مراقب باش دارد مشتریها
داداش کمی از تشنگیت گفته بودی
نگفته بودی از غارتگری ها
برای زینب انگشتت مهم است
برای ساربان انگشتری ها
خیالت جمع قبل رفتن تو
گره خورده تمام روسری ها
مصیبت میشود با شمر و خولی
تحمل کردن دربه دری ها
حسین من!
خودت رخت اسارت بر تنم کن
گذشت آن روزها آن سروری ها
*رو به رو لشگر ایستاد نوشتن ابی عبدالله به شمشیرش تکیه داد. رو به رو لشگر ایستاد میخواست حرف بزنه همه هلهله میکردن ابی عبدالله فرمود: لااقل صبر کنید ببینید چی میگم. همین جمله آقا همه رو به سکوت واداشت همه ساکت شدند. اقا فرمود: میدونید هل تعرفونی ایا منو میشناسید یا نه گفتن نعم انت ابن رسول الله و سبطه تو نوه پیغمبری تو فرزند پیغمبری.. مولا شروع کرد با همه صحبت کردن و نصیحت کردن اما کم کم صدای هلهله ها بلند شد یه وقت صدا کردن حسین میشناسیمت اما میخوایم کاری کنیم تو تشنه جان بدی ابی عبدالله تا این جمله رو شنید جملاتی فرمود: حاکی از این بود که خدا بر همه شما غضب کرده
دیگه حرف نصیحت تاثیر نداره دیگه کار به جایی رسید یاری هم برا آقا نمونده حتی علی اصغر جون داد. شروع کرد دونه دونه یارانش و صدا زدن باد تو محاسن حسین افتاده بود به نیزه ی غریبی تکیه داد. "یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه! یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه ما ینادی کم فلا تجیبونی" چتون شده حسین صداتون میزنه جواب من و نمیدید. انقدر صدا زد.. ارباب مقاتل نوشتن بدن شهدای کربلا میلرزید با این جملات ابی عبدالله.. میفرمون چتون شده حسین صداتون میزنه جواب نمی دید از خواب بیدار شید بلند شید میخوان دست ناموسم و ببندن میخوان به خیمه های بی دفاع من حمله کنن کجایید؟ «امشب هر چی گریه کردید تهش بگو خدایا آقامون و برسون برا فرج امام زمان دعا کن همه ی این گریه ها نذر فرج..»نوشتن بدن این شهدا شروع کرد به لرزیدن یعنی یا حسین اگه اراده کنی تو بخوای میایم مگه شب عاشورا اینا نبودن گفتن حاضریم هزار بار تو مسیر تو جان بدیم آقا من اماده ان .. استغاثه ابا عبدالله تمام شد حالا اومد تو خیمه من از وداع های ابی عبدالله چند نمونه بگم وداع ها مختلفه امشب مقتل میخوندم تا چهارده تا وداع نوشتن دوسه تاشو برات بگم اومد تو خیمه ی امام سجاد تا امام سجاد متوجّه حضور پدر شد صدا زدن عمه کمکم کن من بهت تکیه بدم پاهاش و جمع کرد صدا زد عمه مگه حجت خدا رو نمیبینی اومده تو خیمه ابی عبدالله گریان، عمه سادات گریان، امام سجاد گریان یکوقت صدا زد این عمی العباس بابا عمو کجاس ؟ صدازد عموتو کشتن. این بن عمی قاسم صدا زد قاسمم کشتن. صدا زد عین اخی علی اکبر داداشم علی اکبر کجاس اقا صدا زد علی اکبر م کشتن یکوقت دیگه اقا نذاشت ادامه بده اومدم همینقد بگم دیگه غیر من و تو مردی نمونده. امام سجاد رمق حرکت کردن نداشت دختر ابی عبدالله میگه یک صحنه رو یادمون نمیره .دختر ابی عبدالله فاطمه میگه دیدم برادرم امام سجاد به رو تو خیمه افتاده توان نداره بشینه ما برا اون گریه میکردیم اون ما رو میدید برا ما گریه میکرد. امام سجادی که اینگونه بی رمق بود یکوقت صدا زد عمه حجت خدا تنها مانده برو شمشیر منو بیار.عصامو بیار. حضرت صدازد خواهر دریاب برادر زاده تو زمین نباید از حجت خدا خالی باشه .
اینجا ابی عبدالله تنگ پسرش و در آغوش گرفت. یکجا دیگه ام امام حسین بین جنگ اومد با پسرش وداع مجددی داشت و اون زمانی بود که اومد تو خیمه و از حضرت زینب پارچه میخواست که زیر زره رو زخماش بذاره. اینجا اومد تو خیمه ی امام سجاد حضرت میگه دیدم خون میجوشید از لابلای زره بابام. اینجام حضرت تنگ پسرش و در آغوش گرفت گریه کردن دو تا بزرگوار پدر و پسر ناله زدن بعد درِ گوشش فرمود: پسرم دعاییست به تو آموزش میدم اون دعا رو یادت باشه تو سختیها بخون دعایی است پنج شش خطه تو مقاتل هم اومده:
"بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا (دعوات، قطبالدین راوندی، ص54)"
حالا اینجا وداع با امام سجاد تموم شد وداع بعدی کجاست؟ آرام آرام اومد تو خیمه زنا با زنا وداع کنه اومد تو خیمه کنیزا دید اینا هر کدوم شمشیر شکسته ای، نیزه شکسته ای به دست گرفتن چادر به کمر بسته گویا نقاب زدن فقط چشما معلومه که بتونن ببینن.ابی عبدالله صدا زد زینب اینا چرا اینجوری آماده رزمن..؟ صدا زد آقا اینا صدای غریبیتو شنیدن اینا فهمیدن هیچ مردی برات نمونده. آی بمیرم برات زنها برا یاریت اومدن حسین..حضرت دعاشون کرد آرامشون کرد. حالا اومد تو خیمه ی اهل بیت میخواد با اینا وداع کنه دور ابی عبدالله و گرفتن "ارحم غربتنا حسین" به غریبی ما رحم کن. بعد یکی یکی آرامشان میکرد. همه که آمدن یه وقت دیدن دختر ابا عبدالله یک گوشه خیمه زانو غم بغل کرده جلو نمیاد گریه میکنه. ابی عبدالله اومد سمتش سکینه جان چرا نیوندی سمت بابا با بابا وداع کنی؟ گریه میکرد میگفت" یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟" تسلیم مرگ شدی ؟کنایه از اینکه دیگه راهی برا بابات نمونده. یک جمله گفت زنا جیغ میزدن با این جمله سکینه صدا زد "ردنا الی حرم جدنا" ما رو به مدینه برگردون بعد برو آقا هی میفرمود: آتیشم زدی سکینه جان .. همه رو آقا آرام کرد حالا آرام آرام داره میره. ابی عبدالله داره میره بسمت خیمه همچین که راه افتاد صدای گریه زینب بلند شد مهلاً مهلا یابن الزهرا. گفت داداش همه رو آروم کردی پس زینب چی داداش؟ داری میری سکینه آرام شد این زنا آرام شدن. شیخ جعفر شوشتری میفرمود: وقتی یک مردی بخواد بره سفر به زن وبچه میگه سفارشتون و به فلانی کردم فلانی هستش برید بهش بگید کارتون و انجام بده..ابی عبدالله دید کسی نمونده اینام دارن میرن اسارت سر به آسمان کرد گفت: بچه ها شما رو به خدا سپردم. بیخود نگفت " قتلت و مکروبا "فرمود: منو غصه دار کشتن..*
چشمی به تیغ قانل و چشمی به قتلگاه
ناموس دوستان نگران کشته شد حسین
*به هر نحوی که بود زینب و آرام کرد زد به دل لشگر رجز میخواند به میمنه میزد از میسره، میمنه میزد از میمنه به میسره. کاری کرد ابی عبدالله مثل شیری که میزنه به دل روبهان حیله گر اینهارو میپاشه اینها رو متفرق میکنه کاری کرد ابی عبدالله سی هزار لشگر آه و ضجه و ناله شون بلند شد تا روز عاشورا مثال شجاعت در عرب شجاعت امیرالمومنین بود اما از روز عاشورا به بعد ارباب من و شما مَثل عرب رو عوض کرد بعد عاشورا میخواستن شجاعت و مثال بزنن حسین و مثال میزدن. این سی هزار نفرو که ابی عبدالله نمیتونه همشون و از بین ببره بالاخره جنگ دیگه مگر اراده خدا باشه. اما کاری کرد این کسریه تعداد و در این لشگر عظیم به جلوه انداخت.
اینجا ابی عبدالله تنگ پسرش و در آغوش گرفت. یکجا دیگه ام امام حسین بین جنگ اومد با پسرش وداع مجددی داشت و اون زمانی بود که اومد تو خیمه و از حضرت زینب پارچه میخواست که زیر زره رو زخماش بذاره. اینجا اومد تو خیمه ی امام سجاد حضرت میگه دیدم خون میجوشید از لابلای زره بابام. اینجام حضرت تنگ پسرش و در آغوش گرفت گریه کردن دو تا بزرگوار پدر و پسر ناله زدن بعد درِ گوشش فرمود: پسرم دعاییست به تو آموزش میدم اون دعا رو یادت باشه تو سختیها بخون دعایی است پنج شش خطه تو مقاتل هم اومده:
"بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا (دعوات، قطبالدین راوندی، ص54)"
حالا اینجا وداع با امام سجاد تموم شد وداع بعدی کجاست؟ آرام آرام اومد تو خیمه زنا با زنا وداع کنه اومد تو خیمه کنیزا دید اینا هر کدوم شمشیر شکسته ای، نیزه شکسته ای به دست گرفتن چادر به کمر بسته گویا نقاب زدن فقط چشما معلومه که بتونن ببینن.ابی عبدالله صدا زد زینب اینا چرا اینجوری آماده رزمن..؟ صدا زد آقا اینا صدای غریبیتو شنیدن اینا فهمیدن هیچ مردی برات نمونده. آی بمیرم برات زنها برا یاریت اومدن حسین..حضرت دعاشون کرد آرامشون کرد. حالا اومد تو خیمه ی اهل بیت میخواد با اینا وداع کنه دور ابی عبدالله و گرفتن "ارحم غربتنا حسین" به غریبی ما رحم کن. بعد یکی یکی آرامشان میکرد. همه که آمدن یه وقت دیدن دختر ابا عبدالله یک گوشه خیمه زانو غم بغل کرده جلو نمیاد گریه میکنه. ابی عبدالله اومد سمتش سکینه جان چرا نیوندی سمت بابا با بابا وداع کنی؟ گریه میکرد میگفت" یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟" تسلیم مرگ شدی ؟کنایه از اینکه دیگه راهی برا بابات نمونده. یک جمله گفت زنا جیغ میزدن با این جمله سکینه صدا زد "ردنا الی حرم جدنا" ما رو به مدینه برگردون بعد برو آقا هی میفرمود: آتیشم زدی سکینه جان .. همه رو آقا آرام کرد حالا آرام آرام داره میره. ابی عبدالله داره میره بسمت خیمه همچین که راه افتاد صدای گریه زینب بلند شد مهلاً مهلا یابن الزهرا. گفت داداش همه رو آروم کردی پس زینب چی داداش؟ داری میری سکینه آرام شد این زنا آرام شدن. شیخ جعفر شوشتری میفرمود: وقتی یک مردی بخواد بره سفر به زن وبچه میگه سفارشتون و به فلانی کردم فلانی هستش برید بهش بگید کارتون و انجام بده..ابی عبدالله دید کسی نمونده اینام دارن میرن اسارت سر به آسمان کرد گفت: بچه ها شما رو به خدا سپردم. بیخود نگفت " قتلت و مکروبا "فرمود: منو غصه دار کشتن..*
چشمی به تیغ قانل و چشمی به قتلگاه
ناموس دوستان نگران کشته شد حسین
*به هر نحوی که بود زینب و آرام کرد زد به دل لشگر رجز میخواند به میمنه میزد از میسره، میمنه میزد از میمنه به میسره. کاری کرد ابی عبدالله مثل شیری که میزنه به دل روبهان حیله گر اینهارو میپاشه اینها رو متفرق میکنه کاری کرد ابی عبدالله سی هزار لشگر آه و ضجه و ناله شون بلند شد تا روز عاشورا مثال شجاعت در عرب شجاعت امیرالمومنین بود اما از روز عاشورا به بعد ارباب من و شما مَثل عرب رو عوض کرد بعد عاشورا میخواستن شجاعت و مثال بزنن حسین و مثال میزدن. این سی هزار نفرو که ابی عبدالله نمیتونه همشون و از بین ببره بالاخره جنگ دیگه مگر اراده خدا باشه. اما کاری کرد این کسریه تعداد و در این لشگر عظیم به جلوه انداخت.
برچسب ها
- رضا بذری
- متن روضه
- شعر مذهبي
- روضه جانسوز
- روضه قتلگاه
- متن روضه امام حسين
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن روضه شهادت امام حسين
- اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي
- براي امام حسين
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب دهم محرم
- دانلود صوت روضه
- متن شعر و روضه به همراه سبک
- محمد رضا بذری
- مداحی محدرضا بذری
- حاج محمد بذری
- متن روضه برای روز عاشورا
- متن روضه شب 10 محرم
- حاج محمدرضا بذری
- آموزش مداحي
- بذری
- شب عاشورا محرم 1403