نمایش جزئیات

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شب اول محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شب اول محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

می خوام اشکم نریزه این دم آخر نمیتونم
خودم نامه نوشتم که بیای حالا پشیمونم
 
نترسیدم من از شرمندگی چشمامو میبندم
میدونم که صدامو میشنوی از دور شرمنده ام

*حسین جان!نکنه یه وقت فکر کنی من ترسیدم چشمامو بستم ها، نه.*

خجالت می کشم وقتی می دونم زیر گرمایی
ببخش از اینکه راه افتادی و نزدیک اینجایی

حسین!
این شهر معروفه به بد عهدی و نامردی
اگه با خونواده اومدی ای کاش برگردی

خبر داری که کسب و کار مردم، غارته اینجا
زبونم لال شه،اما جسارت عادته اینجا

خبر دارم که مرداشون چقدر سنگینه دستاشون
میبینم نعل تازه میزنن کم کم به اسباشون

همین لحظه که اصغر روی دست مادرش خوابه
میون شهر حرف آفتاب و بستن آبه

تموم باغهای کوفه بی بار و پژمردن
تموم دخترا از دست باباها کتک خوردن

لبام خشکه دم آخر ولی چشمام گریونه
برای تو دلم تنگه، برای تو دلم خونه

*هی نگاه می کرد از دور، هی زیر لبش میگه،: آقا کوفه نیا، از بالای دارالعماره، رو زمینش انداختن، سر از بدنش بریدن
قصابی رفتی دیدی گوشت رو چجوری به قصابی آویزان می کنند یه قلابو‌ میگه بدن این آقا رو به قلابی آویزون کردن.آی مردم شهر کوفه،هر کی با حسین باشه وضعش اینجوری میشه ها،همون اول همه رو ترسوندن،همون اول،میخواستن کسی دور ولی نباشه،همون اول میخواستن با ترس مردم رو از ولایت دور کنن،به نتیجه هم رسیدن،مردم رو از دور حسین روندند.دیگه کسی دور حسین نموند.خیلی از زنا اومدن شوهراشون رو بردن، گفتن چه به تو که میخوای بری بجنگی با حسین، انقدر مرد جنگی هست تو‌نمی خواد بری، زنا دستای مرداشون رو گرفتن بردنشون خونه، بعضی وفتا زنا مردا رو کمک میکنن، تو مدافعان حرم، دیدید، چجوری زنها،مادرها، خواهرا، بچه هاشونو برادراشونو فرزنداشونو راهی میکردن برن، کوفه کار برعکس شد، هر کی میخواست بره کربلا، این قدر کار فرهنگی کردن در کوفه علیه ولی خدا و امام حسین یه وقت فریب نخورید.یه جمله بربم کربلا ببینیم چه خبره*

گریون گریونم،دلخون دلخونم
میخوام بیام پیشت اما نمیتونم

به روی من درای کوفه بسته شد
تموم‌ عهد مَردمش شکسته شد

خدا میدونه زیر قولشون زدن
بیعت نه، برای کشتن اومدن

آقای من، آقای من
دیگه نمیرسه به تو صدای من
 
آقای من آقای من
فدای دختر تو دخترای من

*شب اول یه جای دیگه بریم*

کوفه پر از درد و کوفه پر از نامرد
این آخرین حرفه آقای من برگرد

تو‌ کوچه ها همین که من تنها شدم
روضه خونِ فاطمه ی زهرا شدم

تصورش سخته برام آقای من
کوچه و صحنه ای که دید امام حسن

من بمیرم که مادرت 
سیلی خورد جلو چشِ برادرت

من بمیرم که شعله ها
آتیش زدن به قلب خونِ پدرت

این یاس پژمرده، مجروح و آزرده
هم بی کسی دیده هم خون دل خورده

از درد پهلو دیگه خیلی خسته بود
من بمیرم که دستشم شکسته بود

برای محسنش یه پیروهن ندوخت
عاطفه ی مادرونَش تو شعله سوخت

این دم آخری گرفته بود صداش
شب گریه هاش دست دعاش

این دم آخری گرفته بود صداش
دعا می کرد که زود بره 
دعاهاش آتیش می زد به جون بچه هاش

*تو کوفه در خونه ی طوعه جمع شدن، یه نفر از پشت در صدا می زد مسلم، بیا بیرون از خونه، خونه محاصره ست. اگه نیای بیرون خونه رو آتیش میزنیم میریزیم تو خونه، مسلم دید زن داخل خونه ست اینها اگه خونه رو آتیش بزنن اگه بریزن تو خونه، چه بلایی سر اهل خونه میاد فلذا از خونه زد بیرون، مدینه هم همینجور شد یه نفر پشت در خونه داد می زد علی بیا بیرون علی اگه از خونه بیرون نیای خونه رو‌ با اهلش آتیش می زنیم تا علی اومد بره، فاطمه جلو علی رو گرفت نه علی جان، اینا منو میشناسن، اینا اگه منو ببینن میرن اینا میدونن من دختر پیغمبرشونم، اینا میدونن من حامله ام، میدونن من بچه در شکم دارم. اینا اگه منو پشت در ببینن میرن، حیا می کنن، فلذا همچین که رفت پشت در، اون نامرد چنان با لگد به در زد ای حسین*