نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

آخه اومد خدمت ابی عبدالله ،گفت باباجان تشنگی خیلی اذیتم می کنه میشه یکم آب به من بدی ؟ سنگینی این زره امونمو بریده بابا، ابی عبدالله بغلش کرد تو آغوش گرفتش ، زبان ابی عبدالله داخل علی اکبر گذاشت. یعنی بابا ببین من از تو تشنه ترم، دهن من خشکه، علی جان میشه یکم جلو بابا قدم بزنی؟ من یکم قد و بالاتو ببینم همچین که داشت می رفت ابی عبدالله نگاه به جوونش می کرد.دست به محاسن گرفت صدا زد خدایا شاهد باش کیو دارم میفرستم میدان.. وقتی رفت تو دل لشکر همه براش کوچه باز کردن مثل مادرمون که تو‌ کوچه ها گیر افتاد علی اکبرم‌تو این کوچه گیرافتاد.نه میتونست برگرده نه میتونست جلو بره، همه دوره اش کردند هر کی با هر چی دستشه داره علی رو میزنه، یکی نیزه میزنه یکی شمشیر میزنه، عین روایته" فقطعوه بالسیوف ارباً اربا" ارباً اربا میدونی یعنی چی؟..*

ارباً اربا یعنی پانشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیگه
یجوری بپاشه از هم بدنت
که روی دست بابا جا نشی دیگه

ارباً اربا یعنی کینه رو بیاد
شمشیراشون تا روی ابرو بیاد
یه جوری داغتو رو دل بزارن
که بابات سمت تو با زانو بیاد

ارباً اربا یعنی پرپرت کنن
تیغا رو راهیه پیکرت کنن
ارباً اربا یعنی اکبر باشی و
دشمنا هزار تا اصغرت کنن

ارباً اربا یعنی پاییزت کنن
کشته ی شمشیرای تیزت کنن
بعد از اینکه تیکه تیکه کردنت
بشینن دوباره ریز ریزت کنن

ارباً اربا یعنی اونقدر بزنن 
که زنا ناله ی ممتد بزنن
پسرت رو جلوی چشمای تو 
بزنن بد بزنن بد بزنن
بد زدنت جلو چشای پدرت

ارباً اربا یعنی نزدیک فرات
پسرت رو بکشن جلو‌ چشات
بشینی گریه کنی گریه کنی
دشمنات هو بکشن به گریه هات

ارباً اربا یعنی اکبر دیگه نیست
اشبه الناس به پیمبر دیگه نیست
ارباً اربا یعنی بعد از این داداش
رو سر خواهرا دیگه معجر نیست

یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا
خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم

پاشو علی اکبر
پاشو جوون من
ای قوت زانو
رفته توون من

پیرشدم تا تو جوون شدی علی
چه زود ولی گلم خزون شدی علی

همینکه بالای سر تو رسیدم
معنی قتل صبر و تازه فهمیدم

جوون من جوون من
به روی خاک افتادی پهلوون من

جوون من جوون من
به یک اشاره ی تو بنده جون من  

بابای پیر تو
از زندگی سیرم
میری و‌ دلگیرم
میری و میمیرم

صد دفعه دست و‌ پاتو میبوسم علی
پاشو داره می رسه ناموسم علی

نمیرسه به تو مگه صدای من
نذار که تابوبت بشه عبای من

*حالا علی جواب باباشو داد..*

چشمام نمیبینه
چشمام چقدر تاره
بابا حلالم کن این آخرین کاره

غصه نخور که ارباً اربا شد تنم
توی عبا جا میشه اما بدنم
ببین که دورمان پر از نامرده
من بمیرم که دشمنت می خنده

خدای من خدای من
دستاتو بکش سرِ بابای من
خدای من خدای من
بگو نریزه اشکشو برای من
بابای من بابای من..!

*ابی عبدالله جواب علیشو داد..*

خدای من خدای من
عریانه بچه ی باحیای من

*تو همین حین ابی عبدالله خودشو انداخته رو بدن بی جان علی دارن با هم درد دل میکنن، ابی عبدالله دلش آروم نمیشه سرگذاشت رو سینه ی جونش ،دلش آروم نشد جوونشو بغل گرفت دلش آروم نشد اما یه مرتبه همه دیدن صورتشو گذاشت رو صورت علیش، دیگه صورت برنداشت لحظاتی گذشت برنداشت. زینبم از کنار خیمه داره صحنه رو مشاهده میکنه  ای خدا سر داداشم بلایی نیاد چرا داداشم از رو نعش پسرش بلند نمیشه یه مرتبه دیدن این خانم دست به سر گذاشته داره بدو بدو میره سمت پیکر علی اکبر، هی بین مسیر صدا میزنه "وامحمدا واعلیا واحسینا" تا رسید دستشو گذاشت رو شونه ی حسینش، حسین جون، جون خواهرت زینب بلند شو، مگه نمیبینی اینا دارن کف می زنن میخندن، اهل این خونواده همشون غیرتین تا صدای زینبو شنید از جا بلند شد. خواهرم تو اینجا چه می کنی؟ چجوری اومدی اینهمه مسیرو، نگفتی نامحرما نگاهت میکنن، حسین جان ترسیدم رو‌ نعش پسرت جون بدی، زیر بغلشو زینب گرفت تا در خیمه از یه طرفم عباس و بقیه ی جوونا عبای ابی عبدالله رو پهن کردن این بدنو داخل عبا گذاشتن..
«ای حسین....»