نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام  اجرا شده  شب شام غریبان۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی

ساربان خواست که انگشتریت را ببَرد
دید بایست که انگشت تو را هم ببُرد

سارقی خواست که غارت بکند پیروهنت
دست انداخت گریبان تو را هم بدرد

دیگری داشت به سر نقشه ی عمامه ی تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نبرد

آن یکی گفت که در کوفه کسی حتما هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد

اخنس انگار مهیای سرت بود ولی
شمر می خواست خودش از بدنت سربِبُرد

گفت قاتل به سنان بن انس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نبرد

*میدونم خیلی خسته ای، ولی هیچکدوم خسته تر از زینب نیستیم همه ی این صحنه ها رو بی بی داره میبینه..*

آخرالامر به رزازی تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رد

خوب از حال که رفتی به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد

جرعه ای آب ندادند و بریدند سرت
تشنه لب هیچ کسی سر ز غریبی نبرد

ای وای پر از زخمه ای وای دلم خونه
دنیا برام امشب، شام غریبونه

باید برم ولی دلم جا می مونه 
پیش تن تو، توی صحرا میمونه

باور نمی کنم ازت جدا میشم
تنهاترین تنهای کربلا میشم

برادرم برادرم چاره چیه بدون تو باید برم
برادرم برادرم پاشو داداش قرآن بخون پشت سرم

این لحظه ی آخر، خیلی نفس گیره
دارن میگن پاشو دارن میگن دیره

*یکی داره فریاد می زنه میگن بریم دیگه دیر شده*

سرت تموم‌راه دور و برمه 
ای سایه ی سرم سایه ت رو سرمه

دلواپس معجر دخترات نباش 
تو قافله خودم مراقبم داداش

تو درد و‌ درمون منی
آرامش دل پریشون منی
تو درد و درمون منی
بی کفن کرب و بلا جون منی

*همچین که خیمه ها رو آتیش زدن، آقا دستور دادن "علیکنَّ بالفرار"همه ی این زن و بچه تو صحراها می دوند همه دارن فرار میکنن، به سمتی پناه میبرن.دومن یکی از این بچه ها آتیش گرفته ،میگه دیدم دنبالش کردم آتیش دومنشو خاموش کنم هر چی میدید من میدوم دنبالش ، این دخترم از ترس فرار می کرد یه جا نفسش گرفت، خسته شد ایستاد گفت: آقا! من چیزی ندارم هم گوشواره هامو بردن هم النگوهاموهم خلخال،چیزی ندارم دنبال من گذاشتی، گفت می خوام آتیشتو خاموش کنم گفت مگه آب داری؟ آری آب آزاد شده گفت: میشه یکم آب به من بدی؟ آبوریختم تو ظرف گرفتم جلوی بچه، دیدم ظرف آبو گرفت هی داره این طرفو اون طرفو‌ نگاه میکنه. دنبال چیزی می گردی؟ گفت شما می دونی گودال قتلگاه مقتل بابام‌ کدوم طرفه؟چی کار داری؟ آخه دیدم‌اون لحظه ی آخر که شمر نشسته بود رو سینه ش، این لبهاش مثل دو تا چوب خشک بهم میخوره، هی صدا میزنه جگرم..ای حسین....*

داداش!
جلوی نامحرما معذبم من زینبم خواهر تو
جلوی نامحرما معذبم، چی بگم از حنجرِ تو

* از قدیم رسم بوده شب آخر می رفتن درخونه ی مادر و میزدن، منم دنبال راه گریزی میگردم بریم مدینه، امشب خیلی این بچه ها رو زدن، خیلی عمه ی ما رو زدن، از بس کتک خورده بودن خوابشون نمی برد یکی میومد می گفت عمه، پهلوم درد می کنه، یکی میگفت عمه صورتم خیلی میسوزه، یکی میومد میگفت عمه بازوم خیلی درد می کنه، تو کوچه هم همینجور شد در خونه ی مادر مون همینجور شد. امام صادق فرمودند: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما فاطمه بلند بلند گریه می کنند. همچین که مادر اومد پشت در، مادر ما هجده ساله بوده، جوون بوده، پا به ماه بوده، همچین که اومد پشت در، اون نامرد چنان با لگد به در زد کار به اینجا ختم نشد تازیانه رو گرفت انقدر به این بازو زد..*
 
صدای در، دری که تو شعله سوخت
دری که یه میخو توی سینه دوخت

صدای جیغ توی خاکستر و دود
کی میدونه چی تو دست فضه بود

بابام با اشک داره فریاد می زنه
این زنی که میزنید زن منه