نمایش جزئیات

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام یونس سمیعی

روضه و توسل به راوی دشت کربلا امام‌محمدباقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام یونس سمیعی

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی
ایها الباقر یابن رسول الله

*اما امروز دلها رو ببریم کنار بستر امام باقر علیه السلام..*

چقدر ناله ی بی جان و بی صدا داری
به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری

گمان کنم که رسیده زمان پر زدنت
که زهر کینه اثر کرده و نوا داری

هی صدا می زند جگرم میسوزه
چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده ای

شهادتین به لبهای خود چرا داری
نفس کشیدنت آقا چقدر سخت تر شده است

میان هر نفس خسته ات دعا داری
کنار بستر تو مادری عزا دارد
که گشته غرق غم و‌ نوحه و عزاداری

آقاجان!
لبان خشک تو ذکر حسین می گوید
دوباره گریه و‌ مرثیه را بنا داری

هنوز هم تو به یاد سه ساله غمگینی
هنوز هم به دلت داغ کربلا داری

*چی دیدی آقاجان؟..*

تو در لباس اسارت چه صحنه ها دیدی
چه زخمها که تو از کعب نیزه ها داری

*آخه وقتی میخواستن این بچه ها رو تکان بدن هی با کعب نی به اونها میزدن آه ، بمیرم برات آقا.....فکر کن الان کنار امام باقر نشستی داری برا آقات گریه می کنی.. 
یا امام باقر، یه مددی برا محرم به ما بده
همه دلخوشیمون اینه اربعین ما رو برسونید به حرم، ای حسین.....

وصیتی دم آخر به صادقت داری
که همره خود دندان کنده ای داری

*چرا دندان؟ آخه یه روز از دندان امام باقر کنده شدآقا این‌ دندون رو‌ کف دستش گذاشت گفت الحمدلله، گذشت لحظات آخر دیدن یه پارچه ای رو بیرون آورد به امام صادق داد گفت: پسرم این دندان کنده ی منه، هر موقع خواستی منو دفن کنی این دندان رو با من دفن کن چرا که باید همه ی اجزای بدن امام باهاش دفن بشه..میخوام بگم اینجا امام صادق دندونها رو‌هم کنار پیکر گذاشت اما "لا یوم‌ کیومک یا اباعبدالله"من یه پسری رو هم میشناسم کربلا، تا امام سجاد بدن بابا رو تو قبر گذاشت دیدن آقا سراسیمه بیرون اومد داره دنبال شیئی می گرده ، بنی اسد سؤال کردند آقا چی شده؟ دیدن رو‌ پاهاش می زد میگفت خدا لعنت کنه ساربانو، اگه میخواستی انگشتر ببری چرا انگشت و بریدی .ای حسین....*

ساربان خواست که انگشتریت را ببرد
دید بایست که انگشت تو را هم ببرد

*یه وقت دیدنساربان رو انگشت حسین، هر کاری کرد انگشتر بیرون نیامد یه وقت زینب نگاه کرد دید نه انگشتری مانده نه انگشتی به دستان حسین، اینجا بود صدا ناله اش بلند شد..*

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری

«حسین جانم حسین جانم..»

داریم با حسین حسین پیر می شویم
خوشحال از این جوانی از دست داده ایم 

"بدم المظلوم بدم الغریب بدم العطشان "