نمایش جزئیات

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها  اجرا شده شب چهارم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

دو خورشید جهان‌آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم‌سنگر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

*الله اکبر در عظمت این بچه ها! در زیارت ناحیه حضرت می فرماید: وقتی سلام میده به برادر بزرگتر میگه "تالی القرآن" و به برادر کوچک تر میگه "و تالی الاخی." اون هم همانند قرآن. چرا که نه؟ در دامن مفسر قرآن بزرگ شدن اینا. از اول عجین شدن با توحید...*

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثارالله اکبر

بگفت ای جانِ جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو, ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه! دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

* بیاین امشب بجای اون مادری که تو خیمه ها نشست. نکنه ابی عبدالله چشمش بهش بیفته بخواد از زینب خجالت بکشه. امشب نیابت داشته باش و اشک بریز. گفت: حسین! هر کاری کرد ابی عبدالله قبول نمیکنه. قربونت برم، اینا امانتی های عبدالله اند. نمیشه زینبم. گفت...*

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر

*هرکجا کار سخت میشد، نام مادر وسط میومد. هرکاری کرد ابی عبدالله اجازه نداد. زینبه، میدونه اگه نام مادرو بیاره دیگه ابی عبدالله حرفی نمیزنه. صدا زد داداش! بحق مادرم زهرا... عزیز دلم...*

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک‌گستر

*چه رجزی میخونن، رجزشون هم با همه فرق داره. وارد میدان شدن، یه وقت یکصدا گفتن "امیری حسین و نعم الأمیری..."*

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر

یکی می‌گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله‌ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهان‌آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

*جنگ نمایانی کردن آقازاده های زینب. ابی عبدالله داره نگاه میکنه. از یه طرف حسین میگه "لا حول و لا قوه الا بالله" از یه طرف عباس میگه "ماشاءالله" شاگردای رزم عباسن. چقدر قشنگ دارن می جنگن. هر کدوم می جنگیدن زینب کبری هم رو بلندی نگاه میکرد، اما برا این دو بچه تو خیمه فقط مونده داره ذکر میگه. هی میگه خدا بلا رو از سر حسینم کم کن. بچه هام بلا گردون داداشم. یه وقت نانجیب ها دوره اشون کردن. مثل مادرشون زهرا تو کوچه. روایت میگه وقتی از اسب انداختن شون، یه عده نانجیب با لگد به پهلوشون زدن*

به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

*شب اصحابه، گفت: حسین جان اگه اینا برن حداقل دوتا نیزه به تو کمتر میزنن. میدونم اینا رهات نمیکنن اما بچه ها رو فرستاد گفت: حسین جان اگه اذن بدی خودمم وارد میدان میشم. گفت بجای تو سر از بدن من جدا کنن. چون شب اصحابم هست من میخوام این چند جمله رو هم از قول حضرت زینب سلام الله علیها بگم، یه لحظه ای شد. ابی عبدالله تو گودال افتاده بود. به یه نیزه شکسته تکیه داده بود. هی میگفت یا مسلم! یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! یا زهیر! زینب داره میگه...*

پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب

عهد بستید که تنها نگذارید او را
اوج مظلومیت آقاست کجایید اصحاب

*آقاجان! یا حبیب ابن مظاهر! آقاجان دعا کن ما هم مثه تو عاقبت بخیر بشیم. درِ خونه ارباب بمونیم، جا نزنیم. حبیب رو خواب دیدن گفتن بابا هرکی میاد زیارت حسین اول تو رو زیارت میکنه دوباره برمیگرده تو رو زیارت میکنه، دو بارم نوشته تاریخ در راه ابی عبدالله کشته شد. یه بار بچه بود بالای بام ایستاده بود ببینه حسین کی میاد از بالا بام افتاد. پدر زود جمع و جور کرد بدنو که ابی عبدالله میاد، ابی عبدالله هم دلبسته دوستانش هست. ابی عبدالله میاد اذیت نشه. با امیرالمومنین اومدن. هی حسین گفت حبیب کجاست؟ باباش هی حرفو عوض میکرد. حبیب من کجاست؟ آخر سر مجبور شد بگه، آقاجان! منتظر شما بود از بالای بام افتاد گفت منو ببر بالا سرش. اومد فرمود: "قُمْ یا حبیب" الان وقتش نیست. کربلا باید دور زینب بگردی. الان وقتش نیست. "قُمْ یا حبیب" به اذن خدا بدستور حسین روح دوباره به بدن حبیب اومد...گفتن آقا! دو بارم در راه ابی عبدالله کشته شدی، تو حاجت دیگه ای هم داری؟ گفت یه حاجت. فقط یه حاجت! برگردم دنیا، بابا دنیا! تو بغل امام حسینی، دنیا برا چی بیای؟ گفت میخوام بیام تو روضه حسین بشینم گریه کنم. نمیدونید اینجا مادرش زهرا برا گریه کنا چیکار میکنه. من الحبیب الی الغریب... حالا برا تو دارم میگم...*

با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر
پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب

میگرفت آنکه به دامن سرتان را حالا
بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب

سر پیراهن و عمامه و انگشتر او
وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب

یک نفر نیست به دادش برسد در گودال
زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب

هرچه آقای شما داشت که غارت کردند
نوبت خیمهٔ زن هاست کجایید اصحاب

*جان حضرت زهرا برا این یه بیت هرچی میخوای ناله بزن، گفت...*

پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت
دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب

*دورمو نامحرما گرفتن. ای حسین. صداها آزاد بشه...حسین...*